قفس !
درون غبار قفس رفتم از دست
منی که درخشنده خورشید بودم
منم اینک و این پر و بال خونین
منی که در آفاق پر می گشودم
مبین این زمانم به کنجی خزیده
سرِ خود نهاده به زانویی از درد
که وقتی مرا نیست شوق پریدن
ز خواب سحرگاه بیدار می کرد
الا ای شما فوج مرغان آزاد !
چه دانید طعم هوای قفس را
بسی دارم از این هواها شکایت
اگر بشکنم میله های قفس را
قفس ، میله دیوار ، ظلمت ، خموشی
همین هاست احوال ما مبتلایان
پریدن افق ، روشنی ، بی نهایت
خوشا حال و روز شما ، ای رهایان !
شاعر : مجید شفق
www.fazlollahnekoolalazad.blogfa.com
★
آه بگذار !
تا بپیچم به برگ بوسه ی خویش
گلِ سُرخ شکفته ای است لبت
تا کنم با نوازشش بیدار
لذت خواب رفته ای است لبت
★
بوسه ی من پرنده ای تشنه است
این زمان پر زده به سودایت
تا بنوشد زلال لذت را
جرعه ، جرعه مگر ز لبهایت
★
بوسه هایی که دیری و دیریست
منتظر مانده بر لب من و تو
تا چو همزاد اختران سپهر
بنشینند در شب من و تو
★
بوسه هایی به گرمی خورشید
سر زده از طلوع چشمانت
آمده از لبان من بیرون
رفته در مغرب گریبانت
★
انتظار ، انتظارِ طولانی
آه ! بگذار تا بسر برسد
کاش یکروز روی لبهامان
بوسه هامان به یکدگر برسد
★
شاعر : مجید شفق
www.www.fazlollahnekoolalazad.blogfa.com

عباس یمینی شریف در اول ماه خرداد به سال ۱۲۹۸ ( ه . ش ) در محله ی پامنار تهران دیده به دنیا گشود .
وی در سال ۱۳۱۷ در دانشسرای مقدماتی به تحصیل علم پرداخت .
او از دوستان فرخی یزدی بود !
شعرهای کودکانه ی « عباس یمینی شریف »
در کتابهای فارسی ابتدایی
یادش گرامی باد ! ⤵
گلهای خندان ایران
ما گلهای خندانیم
فرزندان ایرانیم
ما سرزمین خود را
مانند جان میدانیم
ما باید دانا باشیم
هوشیار و بینا باشیم
از بهر حفظ ایران
باید توانا باشیم
آباد باش ای ایران !
آزاد باش ای ایران !
از ما فرزندان خود
دلشاد باش ای ایران !
کتاب فارسی دوم - ۱۳۴۰
★*
میهن خویش را کنیم آباد
سر زد از پشت ابرها خورشید
باغ و بستان دوباره زیبا شد
فصل سرما و برف و باد گذشت
موقع گردش و تماشا شد
★*
در چمن ، بر درخت گل ، بلبل
وه چه شیرین ترانهای دارد
هست خشنود و شادمان زیرا
وطنی ، آشیانهای دارد
★*
کودکان این زمین و آب و هوا
این درختان که پر گل و زیباست
باغ و بستان و کوه و دشت همه
خانه ی ما و آشیانهی ماست
★*
دست به دست هم دهیم به مهر
میهن خویش را کنیم آباد
یار و غمخوار همدگر باشیم
تا بمانیم خرم و آزاد
فارسی چهارم – ۱۳۴۱
★*
درخت
به دست خود درختی مینشانم
به پایش جوی آبی میکشانم
کمی تخم چمن بر روی خاکش
برای یادگاری میفشانم
*
درختم کمکم آرد برگ و باری
بسازد بر سر خود شاخساری
چمن روید در آن جا سبز و خرم
شود زیر درختم سبزهزاری
*
به تابستان که گرما رو نماید
درختم چتر خود را میگشاید
خنک میسازد آن جا را ز سایه
دل هر رهگذر را میرباید
*
فارسی سوم - 1347
★*
کتاب
من یار مهربانم
دانا و خوش بیانم
گویم سخن فراوان
با آن که بی زبانم
هر مشکلی که داری
مشکلگشای آنم
پندت دهم فراوان
من یار پند دانم
من دوستی هنرمند
با سود و بی زیانم
از من مباش غافل
من یار مهربانم
فارسی دوم - 1346
عباس یمینی شریف
www.fazlollahnekoolalazad.blogfa.com
خالق آثار « باران عشق » و « زایر » آسمانی شد !
ناصر چشم آذر برادر کوچکتر ( منوچهر چشم آذر )
( دهم دی ماه ۱۳۲۹ _ چهاردهم اردیبهشت ۱۳۹۷ هجری شمسی )
نوازنده و سازنده ی چیره دست موسیقی ایران استاد « ناصر چشم آذر » صبح امروز جمعه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۷ هجری شمسی [ مصادف با روز هنرمندان ] به علت سکته ی قلبی چشم از جهان فرو بست !
روحش شاد و یادش گرامی باد !
از افتخارات این بزرگمرد « ناصر چشم آذر » :
« باران عشق »
در چند اجرای مختلف که از شاهکارهای این هنرمند محسوب می شود !
« باران شادی »
موزیک متن ترانه ی « زایر »
با صدای بانوی آواز ایران « رامش » که در نوبه ی خود از شاهکارهای این نوازنده بشمار میرود !
موزیک متن ترانه ی « خدای آسمونها » با صدای « طوفان »
موزیک متن ترانه ی « همزبونم باش » با صدای بانوی آواز ایران « حمیرا »
و موزیک متن ترانه ی « مداد رنگی » با صدای ابراهیم حامدی
و موزیک متن ترانه ی « هجرت » با صدای
و خالق دیگر آثاری چون :
« شکوفه های باران »
و « طلوع عشق »
*
دیگر جوایز و افتخارات این بزرگمرد :
وی در سال ۱۳۷۲ ( ه . ش ) موفق به دریافت سیمرغ بلورین به عنوان سازنده ی بهترین موسیقی متن برای فیلمهای « بلندیهای صفر و چشم شیطان » از دوازدهمین جشنواره ی فیلم فجر شد .
نامبرده همچنین در سال ۱۳۸۰ ( ه . ش ) موفق به کسب سیمرغ بلورین به منظور تولید بهترین موسیقی متن برای فیلم قارچ سمی در بیستمین دوره از جشنواره ی فیلم فجر گردید .
وی بهترین موسیقی فیلم جشنواره فیلم مالزی « خواهران غریب » را تولید کرد !
نزدیک به نیم قرن است که آهنگهای احساسی و هنرمندانه ی این موسیقی دان برجسته از سمع مردم می گذرد و روح شنوندگان از خاک به سوی افلاک اوج میگیرد و عموم از این پرواز روحانی لذت میبرند !
*
تفاوتی که ناصر چشم آذر با برخی دیگر از موسیقی دانان ایرانی داشت این بود که ذهن خلاق او همیشه در پی خلق آثار بدیع بود .
شایان ذکر است که بسیاری از آهنگسازان از ریتمِ ترانه ، آثار دست سومی می آفریدند و به لطف خدا هم اکنون نیز می آفرینند اما تولید این نوع موسیقی در مورد ناصر چشم آذر صدق نمی کند تا جاییکه او بیشتر ، خالق ریتم موسیقی محسوب می شود تا آفریدگار موزیک متن ترانه ! و بر عکس آثار شیوه ی اول می توان از ریتم آهنگ های این سازنده ترانه سرود !
باید این نکته را پذیرفت که نوازندگی با سازندگی بسی متفاوت است اما ایشان هر دو عنوان « نوازندگی و سازندگی » را از آن خود کرده بود !
چشم آذر به خوبی میدانست ؛ هنر موسیقی در تولید ریتم خشک و بی هدف خلاصه نمی شود که نمونه ی این موسیقی هایِ آبکیِ چندش آور را که هیچ احساسی در دل بر نمی انگیزد؛ سالهاست از رادیو و تلویزیون می شنویم !
همانطور که اطلاع دارید؛ یکی از خاصیتهای هنر در اینست که در دل مخاطبین شوری برانگیزد و اگر اکثر مردم آثاری را نپذیرفتند ؛ دلالت بر آن دارد که آن اثری نامطبوع و غیر هنری است! هنر آنست که جمهور مردم چه عوام و چه خواص آنرا بفهمند و بپذیرند!
در گذشته تعدادی تولید کننده ی اینگونه آثار ، مردم را به عدم درک و شناخت موسیقی و هفت دستگاه آن متهم میساختند و گروهی نیز هم اکنون چنین می کنند و این در حالیست که اصولاً عموم مردم نمی بایست از دستگاههای موسیقی شناخت داشته باشند ! چرا که در این صورت دیگر عوام محسوب نمی شوند و به خواص ارتقا می یابند ! وظیفه ی هنر شناساندن دستگاهها و وسایل هنری نیست ؛ بلکه انتقال احساس است . اگر اثری هنری باشد قطعاً در دل و جان نفوذ می کند! در هنر موسیقی وظیفه ی عوام تنها شنیدن آهنگ است نه مطالعه ی دستگاه های موسیقی! یعنی : عوام نمیبایست به این بیندیشند که مثلاً فلان موسیقی در چه دستگاهی اجرا شده بلکه باید به این تعمق کنند که آیا آن موسیقی احساسی را در دلشان برانگیخته است ؛ یا نه !
عزیزان !
آن دسته از اهالی موسیقی که در گذشته گفته و یا هم اکنون می گویند : ما هنر خود را برای همان هواداران اندکی که ما را دریافته اند می آفرینیم ؛ آگاه باشید که آثار و سخنشان فریبی بیش نیست . چون التذاذ از موسیقی میبایست فراگیرنده ی عموم مردم باشد نه وسیله ی لذت برای تعدادی اندک ! ( البته فراموش نمی کنیم که در پذیرش آثار هنری طبع و ذوق سلیم نیز دخالت دارد اما حقیقت در اینست که تنها تعداد کمی محصولات غیر هنری یا آثار زرد را می پذیرند ) و این بدان معناست که با زیر سوال بردن فهم عوام در عدم درک وسایل هنری نمیتوان آثار زرد خود را به عنوان محصولات هنری توجیه کرد !
آری ! سلطان موسیقی ما به خوبی میدانست که موسیقی یک وسیله ی هنری است و هنر نیز می بایست در خدمت بیان احساس هنرمند باشد . از این روی همیشه ذهن خلاق خود را بکار می گرفت و می اندیشید و نتیجه اش این شد که از روی احساس شاهکاری بی نظیر و اثر بدیعی چون « باران عشق » را آفرید .
من در مقاله ی بلند خود [ هنر چیست و هنرمند کیست ] گفته ام :
در عالم موسیقی « باران عشق » اثر : ناصر چشم آذر و « خوابهای طلایی » اثر : جواد معروفی ، هر کدام یک اثر هنری شمرده می شوند ! در باران عشق ؛ هنگامی که موسیقی به سمع می رسد ، ناخودآگاه در ذهن آدمی ریزش باران به روی برگ گلهایی که با وزش آرام نسیم خنک ، به رقص در آمده اند ؛ به تصویر کشیده می شود و این منتهای لطافت یک هنر متعالی است که در اینجا می بایست دستان هنرمندانه ی « چشم آذر » را بوسید و به طبع لطیف و ذوق سلیم او آفرین گفت که چنین اثر بدیع و هنرمندانه ای را آفریده است ! همچنین موسیقی خواب های طلایی که شنونده به هنگام شنیدن در عالم رویا فرو می رود و گمان می کند به روی ابرها قدم نهاده است ! آثار فوق ، هنری و سازندگانشان نیز در زمره ی هنرمندان ورود کرده اند ؛ به گونه ای که می توانند ؛ برابر هنرمندان بزرگی چون ، ریچارد کلایدر من ، پل ماریو ، آندره ریو و ... عرض اندام کنند !
البته در هنر موسیقی ، ما هنرمندان بزرگ دیگری چون :
منوچهر چشم آذر ، همایون خرم ، انوشیروان روحانی ، شهرداد روحانی و..... داریم اما بحث ما درباره ی هنر و آثاری است که هنرمندان از خود به جای گذاشته و می گذارند . )))))
همانطور که می دانید ؛ استادان بسیار بزرگی چون « پل ماریو و ریچارد کلایدر من » که در کار موسیقی حرفه ی ایجاد تغییر و تحول در آثار دیگران را برگزیدند ؛ تا آنجا پیش رفتند که توانستند به خوبی از عهده ی ویرایش آهنگهای بسیار معروف جهانی بر آیند و در دریای هنر طوفان سهمگینی بپا کنند که ما تنها به ذکر چند نمونه اکتفا میکنیم !
پل ماریو ⤵
el bimbo _ godfather_ love is blue _ love story _ tombe la ne _ le temps des fleurs _ san francisco
و همچنین ریچارد کلایدر من ⤵
elise _ Romeo & joliet _ Besame Mucho _ A Whisper Shade _ lettre a ma mere
هنر موسیقایی پل ماریو ترکیبی از جاز و پاپ بود ؛ بدین گونه ای که در آثار دیگر سازندگان دست می برد و با تغییر و ویرایش آثارشان آن را به بهترین شکل اجرا میکرد و نام خالقان اثر را بر سر زبانها می انداخت !
برای نمونه نامبرده ، آثار هنری روسیه را به جهانیان معرفی کرد تا جاییکه دولت روسیه به منظور قدردانی ، از او تمبری به یادگار انتشار داد !
اما همگان می دانند که ویرایش و ایجاد تغییر و تحول در آثار دیگران با خلق آثار بسی متفاوت است که ناصر چشم آذر با خلق ( love rain یا rain of love ) توانست جای پای خود را در هنر و در میان هنرمندان جهانی محکم کند !
دستگاههای موسیقی ایرانی شامل ۷ دستگاه و پنج آواز است
۱ _ دستگاه شور
۲ _ دستگاه همایون
۳ _ دستگاه ماهور
۴ _ دستگاه سهگاه
۵ _ دستگاه چهارگاه
۶ _ دستگاه نوا
۷ _ راستپنجگاه
موسیقی غرب که بر پایه ی نظام گام ها بنا شده است ؛ معادل دستگاه موسیقی است !
گام بر دو دسته ی اصلی « مینور کوچک » و « ماژور بزرگ » تقسیم می شود !
آری غرب ، با داشتن تنها دو گام « دستگاه موسیقی » در دل مردم جهان نفوذ کرده و اما ما با داشتن هفت دستگاه موسیقی ، هنوز در خلق آثار هنری اندر خم یک کوچه ایم !
چرا که آفرینش آثار هنری موسیقی با در دست داشتن تعداد بالای دستگاه موسیقی متفاوت است و هنر سازندگی و نوازندگی نیز با دستگاههای مختلف موسیقی ، دو مقوله ی متمایز از یکدیگر بشمار می روند !
« ماسانوری تاکاهاشی »
موسیقیدان ، آهنگساز و نوازنده ی برجسته ی ژاپنی ، خالق موسیقی Caravansary در چهارم ماه فوریه سال ۱۹۵۳ میلادی در شهر تویوهاشی ژاپن دیده به جهان گشود و نام هنری کیتارو را برای خود برگزید !
او درباره ی فعالیت هنری خود می گوید :
شبی در خواب مردی نورانی را دیدم . او به من گفت :
[ روزی بزرگترین موسیقیدان جهان خواهی شد ! از این روی به تمرین پرداختم ]
از آنجا که او به نواختن موسیقی علاقمند بود ؛ بدون اینکه به آموزشگاه برود ؛ به ممارست پرداخت !
او برای الهام گرفتن از طبیعت به کوه و دشت و دریا پناه برد و از صدای ریزش سنگهای صخره ، باد و طوفان ، رعد و برق ، حیوانات و پرندگان و توفیدن دریا و ... الهام گرفت و در ساختن و نواختن موسیقی به اوج رسید .
او نیز می توانست تمامی این الهامات را رها کند و منتظر این بماند تا کسی ترانه ای بسازد و طبق ریتم ترانه موزیک متنی پدید آورد و خود را موسیقیدان فرض کند اما او ذهن خلّاق خود را بکار گرفت و محصولات هنری بسیاری آفرید که از آن میان می توان به : Caravansary و Silk Road Theme و Drifting Sand
اشاره کرد !
زمانیکه به caravansary گوش فرا میدهیم ؛ گویی موزیک با مخاطب به سخن می پردازد ! روح انسان به طور ناخودآگاه به سوی خدای متعال پرواز می کند و این حاکی از آن است که کاری هنری صورت پذیرفته که اینگونه احساس را به شنونده انتقال داده است !
و همین طور آهنگ کلیسایی ( ALBINONI ) اثر : یوهان سباستیان باخ که به محض شنیدن آن روح آدمی به سوی آسمانها پر می گشاید !
قطعاً چنین سازندگان و نوازندگانی که احساس خود را به مخاطبین انتقال می دهند ؛ در زمره ی هنرمندان بشمار می روند ؛ نه کسانی که زیر پوشش موسیقی سنتی ، تنها تعداد بالاتر دستگاههای موسیقی را عامل برتری بر موسیقی بیگانه میدانند !
( سیاوش قمیشی ) به تولید موزیکی پرداخته و آنرا kitaro base نام نهاده و به زعم باطل خود کاری هنری کرده است . بخشی از موزیک خود را بدون هدف از کیتارو الهام گرفته و در میانه ی موزیک ، ناگهان ریتم به آهنگ [ بابا کرم ] یا هر چه دیگر بدل میشود و شنونده از چنین تغییری جا می خورد و از خنده روده بر می شود !
مخلوق ذهنی او نه بیان کننده ی احساس بشمار می رود و نه در دل مخاطبین شوری ایجاد می کند !
آیا چنین محصول مضحکِ بدون هدف را می توان در حوزه ی هنری راه داد ؟
به سال ۱۳۵۹ که نوزده ساله بودم و در مورد موسیقی اندک مطالعاتی داشتم ؛ در ضلع شمالی میدان آزادی بطور تصادفی با آهنگساز و نوازنده ی به نام ایران « انوشیروان روحانی » روبرو شدم ! آهنگسازی که موزیک ورزش صبحگاهی اش در آسیا و اروپا شهره عام و خاص شد ! بحثمان به موسیقی گرایید و من که عاشق نوازندگی این بزرگوار بودم به ایشان گفتم :
شما تنها کسی هستید که در جهان با پیانوی یاماهای ژاپنی که یک شرکت ژاپنی آنرا به صورت سه طبقه فقط مخصوص شما ساخته ، می نوازید و همیشه هنگام نواختن در تلویزیون انگشتان هنرمند شما را می نگریستم اما اگر جسارت مرا ببخشید سوال و پیشنهادی داشتم !
ایشان فرمودند با جان و دل گوش میکنم !
و من ادامه دادم چرا موسیقی ما نسبت به غرب عقب است ؟ آیا به این دلیل نیست که نوازندگان ما تنها ریتم ترانه را به موسیقی بدل می کنند و ذهن خلاق خود را به کار نمی گیرند !
و آیا به این دلیل نیست که آهنگسازان ما بدون تعمق از روی آهنگی عبور می کنند که هر چه سریعتر کار آهنگسازی به پایان رسد ؟
چرا پل ماریو که تنها ، نوازنده و ویرایش کننده ی آثار دیگران است تا این حد شهره ی عام و خاص جهان به ویژه ایران است اما موسیقی دانان ما در این گیتی پهناور تا این حد مهجورند ؟
شما که دست توانایی در نواختن موسیقی دارید و در این زمینه چیزی از ایشان کم ندارید ؛ که هیچ ، بلکه یک سر و گردن نیز بالاترید ؛ چرا مبلغ هنر ایرانی نمی شوید ؟
شما در جهان تنها کسی هستید که پیانو را سه طبقه می نوازید ! دست کم آثار دیگران را به بهترین وجه ویرایش کنید تا نامتان بر سر زبانها بیفتد !
ما که نمی توانیم به خاطر داشتن دستگاههای بیشتر ، موسیقی خود را برتر از موسیقی غرب بدانیم !
مگر کار هنر انتقال احساس نیست ؟
موسیقی سنتی ما تا چه میزان در بیان احساسات موفق بوده است ؟
ایشان به نشانه ی تأیید سر خود را تکان دادند و گفتند : حق کاملاً با شماست ! ضمنا ً می پذیرم که تمامی موسیقی سنتی ما در بیان احساس موفق نبوده است اما گروهی نیز حق هنر را خوب ادا کرده اند !
پرسیدند از موسیقی تا چه اندازه اطلاع دارم و پاسخ دادم : من موسیقی را تنها از دریچه ی هنر یعنی بیان احساس می نگرم و در حد بیان احساس از این وسیله ی هنری آگاهی دارم ! چون در زمینه ی موسیقی تنها به این می اندیشم که آیا فلان موزیک ، احساسی را در روحم ایجاد کرده یا نه !
بد نیست بدانید که به سال ۱۳۶۸ من به همراه حسین منزوی و مجید شفق به انجمن شعری در سهروردی شمالی رفتم که استاد مسلم ویولن جناب همایون خرم هم آنجا حضور داشت . موزیک متن « مرا ببوس » را با احساسات فراوان نواختند و من از ایشان بسیار تشکر کردم و گفتم :
اینکه در چه دستگاه و با کدامین وسیله نواختید ؛ مهم به نظر نمی رسد اما آنچه که مهم است ، اینست که احساسی در وجودم برانگیخت ! و به این می گویند : هنر !
ایشان نیز از برخی نوازنده گله کردند و گفتند : در اینکه موزیک باید بیان کننده ی احساسات نوازنده باشد ؛ شکی نیست و در این زمینه با شما موافقم ! اما نمی دانم برخی نوازندگان واقعاً چه طبع و ذوقی دارند که از تولید موزیک آبکی بدون احساس هم لذت میبرند و من با بودن اینگونه افراد که ناآگاهانه در حال ویران کردن موسیقی ایرانند نمی دانم چه کنم !
در حرفه و هنر موسیقی ، گروهی فقط به تقلید از بزرگان می پردازند و بعضی میسازند ولی نمی نوازند ! برخی علاقمندان به موسیقی ، هم می سازند و هم می نوازند و دسته ای تنها می نوازند و از آنجا که توانایی خلاقیت ندارند ؛ در نتیجه نمی توانند ، بیافرینند اما چشم آذر از آن جهت که در خلق آثار هنری « احساسی » دستی در آتش داشت هم خلق می کرد و هم می نواخت و به همین منظور در این عصر کنونی آبروی موسیقی ایران را حفظ کرد و خدا در هنگامه ی رستخیز آبروی او را حفظ کند !
ادامه دارد ....
فضل الله نکولعل آزاد
www.fazlollahnekoolalazad.blogfa.com

اشک پنهانی
ز چشمم میچکد شبها سرشک تلخ پنهانی!
ز درد خویش میسوزم، چنان شمع شبستانی!
کسی درد مرا از چشم پر اشکم نمیخواند!
خداوندا! فقط سوز نهانم را تو میدانی!
ز جمع آشنایان میگریزم! با که آمیزم؟
ز تنهایی به کنج خانه میگریم، چو زندانی
مرا دردی است از این جمع بیاندیشه در سینه
که از این درد ماتمزا نصیبم هست حیرانی
چه میپرسی ز من ای آشنای بدتر از دشمن؟
غم و درد مرا از چشم پر اشکم نمیخوانی؟
که من دست نیازم را بهسوی تو نمییازم
که ثروتهای عالم باد؛ بر روح تو ارزانی!
خداوندا! به هر کس روی کردم ناامیدم کرد
رهاورد عزیزانم بود درد و پریشانی
به درگاه تو رو کردم که از این درد بگریزم
به امیدی که دردم را خدایا چاره گردانی!
به غیر از تو مرا از کس امید استعانت نیست
کزین مردم بود سرمایهام سر در گریبانی!
دل تنگم فقط با یاد تو آرام میگیرد!
رهایم کن مرا از این شب پر درد طوفانی
شب تاریک، روز روشنی همراه خود دارد
ولی شبهای تار من ندارد روز نورانی
مشهد ١٣٦٧
فضل الله نكولعل آزاد
Www.fazlollahnekoolalazad.blogfa.com
Www.lalazad.blogfa.com
مجید شفق↖
www.fazlollahnekoolalazad.blogfa.com
مجید شفق خواهرزاده ی مهدی سهیلی و پوران فرخزاد خواهر مرحوم فروغ
ماهتاب گُمشده !
امشب چرا به گریه دلم وا نمی شود
از دیده سّر عشق هویدا نمی شود
دل را چگونه باز بدارم ز فکر عشق
کاسباب ساز و کار مهیا نمی شود
زان آتشی که شعله به جانم فکنده است
یکشب نشد که دیده چو دریا نمی شود
جز مرگ چاره نیست دلم را ؛ دریغ و درد
کاین سرنوشت شوم ز سر وا نمی شود
بیمار دل کجا رود ای دوست ؛ همتی
کاین دل به غیر مرگ مداوا نمی شود
تا چون نسیم از سرِ ما پا کشیده ای
هرگز شکفته بی تو دلِ ما نمی شود
چون بوته های مرده میان کویر خشک
گلهای آرزوم شکوفا نمی شود
ای ماهتاب گمشده در شام تار من
چشمت چرا ستاره ی شبها نمی شود
دست امید اگر نفروزد چراغ دل
نوری در این سرایچه پیدا نمی شود
عشق مرا اگر بپذیری ز روی مهر
هرگز دلم شکسته و تنها نمی شود
دل با حضور عشق صبوری نمی کند
پندش چه می دهی که شکیبا نمی شود
آن آهوی رمیده ز چنگ شفق گریخت
گفتم که : رام می شود ؛ امّا نمی شود
شاعر : مجید شفق
www.fazlollahnekoolalazad.blogfa.com
★
پنجره ی عشق !
ناخود آگاه ترین مردم آگاه منم
آنکه یک عمر همه رفت به بیراه منم
چون گهر آنکه صفا یافته از عشق تویی
وانکه آیینه ی او تیره شد از آه منم
قاصدک بودم و آزاد سفر می کردم
اینک افتاده به پایت چو پرِ کاه منم
بی تو در ظلمت اندوه چه سازم با عشق
تخته بند قفس این شب بی ماه منم
بیژن عشق توام ؛ رستم دستانی کو ؟
که گرفتار بلا ؛ در بُن این چاه منم
شمعم و قصه ی یلدایی هجران دارم
گرچه دلسوخته با هستی کوتاه منم
با امید آمده ام بر درِ تو می بینی
آنکه هرگز نشده خسته از این راه منم
آنکه در خواب تو آید همه شب همچو نسیم
وز لبت بوسه رُبایت گه و بیگاه منم
زندگی پنجره ی عشق گشودست دگر
مهر تابنده از این روزن درگاه منم
شاعر : مجید شفق
www.fazlollahnekoolalazad.blogfa.com
★
دردم را نمی دانی !
مرا دردی بود امّا تو درمانش نمی دانی
چرا حال مرا از چشم گریانم نمی خوانی ؟
چنان افتاده ام در وادی غربت که می بینم
سراپای وجودم را گرفته بُهت و حیرانی
پریشان خاطری هایم به خود آنگونه می خواند
که در گوشم طنین افکنده آوای پریشانی
از این دنیای ماتم زا نمیدانی چه ها دیدم !
که دور از چشم تو هر شب بریزم اشک پنهانی
از آنچه کرده ای بامن اگر لب تر کنم روزی
یقین دانم که می گردد دلت غرق پشیمانی
ندانستم نصیب من ز عشقت می شود هر شب
نشستن گوشه ای افسرده با سر در گریبانی
سراپا آتشم دودم از این تقدیر جانفرسا
من آن شمعم که می سوزم غریبانه به آسانی
به این زندان گرفتم خو وزین روزن نمی بینم
به غیر ازرنگ محنت زا از این شبهای ظلمانی
غبار درد و اندوه از دل وجانم چنان خیزد
که بر من رشک می ورزد خرابی های ویرانی
از این حسرت که قسمت شد مرا از گردش گردون
به خود گویم که اندوهم ندارد هیچ پایانی
به رنگ لاله می بینم شفق را در دلِ دریا
که همچون شعله می خیزد از آن امواج توفانی
شاعر : مجید شفق
www.fazlollahnekoolalazad.blogfa.com
★
کهنه پوش !
اگر چو بارگرانی ؛ به دوش خویشتنی ؟
تو زَر خرید تن و جانفروش خویشتنی ؟
بیا و از دل ما بار غم سبک بر گیر
چرا چو بار گرانی ؛ به دوش خویشتنی ؟
دهانِ بسته چه سودی دهد ؟ زبان بگشا
هزار حیف تو را گر خموش خویشتنی ؟
نوای عشق در افکن به جان خسته ی خلق
مرا چه سود اگر با سروش خویشتنی ؟
شراب شوق به کام جهان بریز مُدام
ز راه بُخل ؛ چرا باده نوش خویشتنی ؟
به گوش گل چه غزلها که بانگ بلبل ریخت
تو چون غُراب در آزار گوش خویشتنی؟
چو رعد غُلغله در بزم آسمان افکن
چرا چو کبک نهان در فروش خویشتنی ؟
طراز جامه ی نو زیب قامت تو نبود
که در پلاس کهن ؛ کهنه پوش خویشتنی ؟
بهوش باش شفق تا ز عقل نگریزی
چرا که در گرو عقل و هوش خویشتنی ؟
شاعر : مجید شفق
www.www.fazlollahnekoolalazad.blogfa.com
★
چله نشین !
مرغ پر بسته شدم می دانی
از همه خسته شدم می دانی
گره ی کورم و پیچیده به خویش
عقده ای بسته شدم می دانی
جاری از دیده ی خویشم شب و روز
اشک پیوسته شدم می دانی
کنج عزلت شده ام چله نشین
پیر وارسته شدم می دانی
پود هستی ز تنم می ریزد
تار بگسسته شدم می دانی
مرگ را با دل خونین چو شفق
بی تو شایسته شدم می دانی
شاعر : مجید شفق
www.fazlollahnekoolalazad.blogfa.com
توت گس !
دانم آن لبانِ تو طعم توتِ گس دارد
من لبم ز لبهایت بوسه ای هوس دارد
ای عروس دریایی ! گر شبی برم آیی
می فشارمت درخود ، سینه تا نفس دارد
برق چشم تو گیراست ؛ همچو شعر من شیواست
گویی آن دو الماست حالتِ قبس دارد
هان چه شد ؟ گریزانی ! می رمی نمی مانی ؟
چشم همچو آهویت وحشت از چه کس دارد
هان بگو چرا دیگر ؟ با دلم نمی جوشی
با من این سخنهایت نیش خار و خس دارد
من دلم چو پاییز است ؛ قصه ام غم انگیز است
این دلم محبت را از تو ملتمس دارد
کاروانِ عمر ما بگذرد از این صحرا
بشنو این نوای اوست ؛ ناله چون جرس دارد
سهمم از تو جز غم چیست ؟ بین ما تفاهم نیست
سیل ماتمم اینک وسعتِ ارس دارد
آه من همه سرد است ؛ نغمه ام پر از درد است
این جهان به چشم من طرحی از قفس دارد
آرزوی لبهایت مانده روی لبهایم
گر چه آن لبانِ تو طعم توتِ گس دارد
شاعر : مجید شفق
www.fazlollahnekoolalazad.blogfa.com
ابر فروردین !
بهار آمد که فروردین گلستان را بیاراید
به صحرا ارغوان روید ؛ ز گلشن یاسمن زاید
بیا در بزم گل بنشین که غم از دل برون رانی
در این هنگامه ی شادی غم اندوزی نمی شاید
درِ هر باغ را بگشا درنگی کن به بستان ها
که در هر لحظه از گلها نسیم عمر می آید
بهارِ دوستی را در چنین فصلی غنیمت دان
خوشا آنکس که با لبخند در بر دوست بگشاید
به تنهایی ز باغ و بوستان سیرم خداوندا !
کنار لاله و نسرین رفیقی همزبان باید
مشو ای باغبان ! غمگین بر آمد ابر فروردین
که با اشکی غبار از چهره ی گلها بپیراید
گل خورشید هنگام شفق دل را برانگیزد
به بستان شو تفّرج را که دور گل نمی باید
شاعر : مجید شفق
www.fazlollahnekoolalazad.blogfa.com

چتر مهر !
اگر چه سهم من از عشق تو به کف باد است
هنوز خاطرم امّا ز یاد تو شاد است
تو از سلاله ی عشقی و از قبیله ی درد
که پای تا به سرت جمله جمله فریاد است
تو از کدام دیارِ غریب می آیی
که گرد راه تو را رنگ و بوی بیداد است
غنوده در بر خسرو به ناز کی داند
که تلخی غم شیرین به کام فرهاد است
دلشکسته ی من بین که سخت از عشقت
در این حصارِ غم آلود بی کس افتاد است
مرا به همره خود تا به شهر عشق ببر
که عشق کعبه ی مقصود آدمیزاد است
بنای خانه ی دل را تو کرده ای بنیاد
ز مهر توست اگر این خرابه آباد است
بزن به تار دلم چنگ کین شکسته چو عود
به پرده های نهانیش شورِ بیداد است
به جان خواجه دلِ پاکباز عرشی ماست
پرنده ای که ز دام تعلق آزاد است
به روشنایی آیینه آنچه با تو گذشت
هزار خاطره ام نکته نکته در یاد است
از آن چو بید به زانو نهاده ام سرِ شرم
که سرو قدّ تو آراسته چو شمشاد است
روایت غم ما می کند به بانگِ حزین
کبوتری که گرفتارِ دام صیادست
شفق به خون دل آفاق را مکن رنگین
که عشق بر سر تو چتر مهر بگشاد است
شاعر : مجید شفق
www.fazlollahnekoolalazad.blogfa.com