رمزآشناى معنى

رمزآشناى معنى هر خيره‌سر نباشد
طبع سليم فضل است ارث پدر نباشد

غفلت بهانه مشتاق خوابت فسانه مايل
بر ديده سخت ظلم است گر گوش کر نباشد

افشاى راز الفت بر شرم واگذاريد
نگشايد اين گره را دستى که تر نباشد

بر آسمان رسيديم راز درون نديديم
اين حلقه شبهه دارد بيرون در نباشد

خلق و هزار سودا ما و جنون و دشتى
کانجا ز بى‌کسى‌ها خاکى بسر نباشد

چين کدورتى هست بر جبهه‌ى نگين‌ها
تحصيل نامدارى بى‌دردسر نباشد

امروز قدر هرکس مقدار مال و جاه است
آدم نمي‌توان گفت آنرا که خر نباشد

در ياد دامن او مائيم و دل تپيدن
مشت غبار ما را شغل دگر نباشد

نقد حيات تا کى در کيسه‌ى توهّم
آهى که ما نداريم گو در جگر نباشد

آن به که برق غيرت بنياد ما بسوزد
آئينه‌ايم و ما را تاب نظر نباشد

پيداست از ندامت عذر ضعيفى ما
شبنم چه وا نمايد گر چشم تر نباشد

گردانده گير (بيدل) اوراق نسخه‌ى وهم
فرصت بهار رنگست رنگ اينقدر نباشد

شاعر: بيدل دهلوى

http://Www.lalazad.blogfa com
Www.fazlollahnekoolalazad.blogfa.com


برچسب‌ها: رمز آشنا بیدل دهلوی
نوشته شده توسط فضل الله نکولعل آزاد در یکشنبه ۲ مهر ۱۳۹۶ |