آیا تخفیف دادن به واژگان در شعر معاصر گناهی نابخشودنی است؟
این روزها میان شاعران نوجوان کمتعمق و گاه بیتعمق این بحث پیش میآید که؛ سراینده در سرودههای خود نباید از تخفیف واژگان بهره برد، چون موجب میشود، کلمه به گوش مخاطبین نامانوس جلوه کند و بهره بردن از تخفیف واژگان بازگشت به دوران گذشته بهشمار میرود!
من بر این باور پایدارم که اصولا اینگونه اظهار نظرها که بیشتر به فتوای بدون توجیه علمی ماننده است تا ابراز عقیده، راه بهجایی نخواهد برد!
یکی از دوستان آشنای ادبیاتیام که شاعری جوان و اهل ذوق و صاحب دانشِ سخن است؛ در کامنت اینستاگرام خود خطاب به این حقیر نوشته است:
((هرگز از تخفیف کلمات بهره نمیبرم. چون طبیعت کلام را در شعرم استفاده میکنم! من بهکارگیری کلمات تخفیفیافته در شعر را ضعف شاعری میدانم و برای من بسیار اتفاق افتاده که مصرع زیبایی را بهخاطر وجود واژهای تخفیفیافته، حذف کردهام! من "ور" و "ار" را به جای "و اگر" و "اگر" هرگز بهکار نمیبرم، چون کاربردی ندارند!))
از قضا روزی در یکی از سایتهای اینترنتی خواندم که دکتر "نوری" عزیز نیز با فتوای بدون توجیه علمی خود دقیقا همین منظور را افاده کرده است:
((در شعر معاصر بهکار بردن واژههای شکسته یا مخفف پسندیده نیست))
که در پاسخ به ایشان میبایست گفت: چرا؟ یعنی؛ به چه دلیل پسندیده نیست؟ با کدام استدلال علمی، چنین چیزی تشخیص داده شده است؟ پرواضح است که؛ فتوای بدون توجیه علمی به اندازهی دانهی ارزنی هم ارزش ندارد!
مخاطبین گرامی!
در حقیقت بیتعمقان سطحیاندیشی که بیشتر از نوک بینیشان را نمیبینند، یا دستکم چراغ نگاهِ اندیشهی خود را کمی بالاتر نمیگیرند تا واقعیتها را بهتر ارزیابی کنند؛ چنین طرز تفکر ناپسندی را به شاعران امروزی تلقین و تحمیل میکنند!
برخی گمان کردهاند که این تخفیفها در گفتگوها و نثرهای پیشینیان دارای پیشینه و کاربرد بوده و حتا اندکی تعمق نکردهاند که این اقدام تنها به ضرورت وزن شعر صورت میگرفته و در گفتوگوهای محاورهای هیچ دورهای رایج نبوده، چنانچه امروزه نیز جز تعدادی معدود که در نثرها رواج دارد، (وگرنه، گرچه و ...) بهکارگیری آن تنها در شعرها رایج است!
یا شاید ایشان برخی از نوجوانان و جوانان به اصطلاح متجدد را که در گروههای تلگرامی، فیسبوکی، واتساپی، اینستاگرامی، شعرک و نظمکی افاضه میکنند و از دانش شعری بیبهرهاند و به هیچ صراطی مستقیم نیستند؛ شاعر دانسته و به آنها استناد کردهاند که میگویند: تخفیف واژگان، امروزه کاربردی ندارد؟
استفادهی افسارگسیخته از فضای مجازی
متاسفانه در این بستر آفتزا یکی از آفتها که مانند خوره عمل کرده و واقعیتها را محو میکند، همین اظهار نظرهای غیرکارشناسانه و رواج سطحیاندیشی و بیتعمقی در فضای مجازی است که امروزه گریبانگیر بسیاری از تودهها شده است.
البته فراموش نمیکنیم که ایشان اظهار نداشتهاند، تخفیف کلمه در چه نوع بیانی کاربرد ندارد اما از پیامشان این معنا اراده میشود که در زمان گذشته در محاورهها کاربرد داشته است که صد البته تخفیف واژگان هیچ زمان در نثر و گفتوگوهای روزمرهی تودهها دارای کاربرد نبوده است!
یک سوال؛
مگر گفتگوی محاورهای دارای ریتم است که واژگان بکر در آن جای نگیرند؟ بنابراین همانگونه که در سرودههای پیشینیان رایج بوده، اکنون نیز رواج دارد و رایج نیز خواهد بود و در این واقعه هیچ شکی را نباید به دل راه داد!
هرچند که خود با کوتاه کردن واژگان (تخفیف واژگان) موافق نیستم و اعتقادم بر این است، بهتر است تا آنجا که در توان شاعر است، از طبیعت کلام بهره جوید اما باید اذعان کنم، زمانیکه نخواهم مصرع نابی را از دست بدهم، به ضرورت بیان احساس و اندیشه از این امکان بهره میجویم و ابایی ندارم. البته احتمال دارد که در این راه اشتباههایی را نیز مرتکب شده باشم که در چنین صورتی از سرودههای خود صرف نظر میکنم اما از اطمینان در سلامت نظر خود در این مقاله، هرگز قدمی عقبنشینی نخواهم کرد، مگر اینکه خلاف آن ثابت شود!
اینکه شاعر باید شاعر زمان خود و واژگان شعر بایستی مطابق با دکلماسیون امروزی باشد تا احساس شاعر دقیقتر و رقیقتر و هرچه سریعتر به مخاطب انتقال یابد، در آن شکی نیست.
این مطلب را بسیاری از شاعران معاصر (ایرجمیرزا. نیمایوشیج. مهدی سهیلی. فروغ فرخزاد. نادر نادرپور و ...) جلوتر ذکر کردهاند!
خوب بهیاد دارم در سال ۱۳۵۵ که پانزدهسال بیشتر نداشتم، مرحوم پدرم شعر ایرج میرزا را میخواند:
هان ای پسر عزیز دلبند
بشنو ز پدر نصیحتی چند
میباش به عمر خود سحرخیز
وز خواب سحرگهان بپرهیز
دریاب سحر کنار جو را
پاکیزه بشوی دست و رو را
و پس از پایان نظم آن شاعر، به من رو کرد و گفت: شعر و نظم باید اینگونه سروده شود. باید مثل حرف زدن باشد. اگر کلمات مخفف بهکار برده نشوند؛ بهتر است اما شاعر نباید کلام ناب خود را بهخاطر وجود کلمهای کوتاه شده دور بیندازد. مثلا مخاطبین بهراحتی متوجه میشوند که منظور شاعر از "وز"، "و از" است و همینطور منظور از "ز" همان "از" است اما با وجود این شعر باید مثل حرف زدن باشد، انگار شاعر دارد با مخاطب خود گفتوگو میکند! شعر باید مثل سرودههای ایرج میرزا همهفهم و روان باشد!
*
سیروس طاهباز در صفحهی ۱۲۳ کتاب "دربارهی شعر و شاعری" میگوید:
((شعر باید طبیعی و منطبق با دکلماسیون باشد. طبیعی مثل اینکه حرف میزنید!))
"تی. اس. الیوت" شاعر انگلیسی که دارای دو کتاب "مرز نقد" و "نقد ادبی" است؛ نیز بر همین کلام تاکید میکند تا جاییکه میگوید:
((زبان شاعر باید برگرفته از دکلماسیون زمان خودش باشد. موسیقی شعر منبعث از زبان آن است. زبانی که برانگیخته از زبان محاورهای مردم است.)) یعنی؛ زبان شعر میبایست نزدیک به زبان گفتگوی مردم باشد. مثلاً در زبان فارسی بهجای اینکه کسی بگوید: (بگویید) باید بگوید: (بگید) که البته این امر در شعر بهویژه غزل فارسی تا این اندازه میسر نیست و بهطور رسمی تحقق نیفتاده و نخواهد افتاد اما با اینهمه اگر زبان دکلماسیون را زبان معیار روز فرض کنیم، باید بگوییم؛ این شاعر انگلیسی کلام سخیفی بر زبان نرانده است و برخلاف کلام بیتعمقانهی دوست ادبیمان که بدون محابا میگویند؛ استفاده از تخفیف واژگان، نوعی بازگشت به عقب تلقی میشود، باید اذعان کنم که اینگونه نیست! کلام ایشان ممکن است؛ در وهلهی اول در ذهن بیتعمقان بینقص جلوه کند اما چنانچه حقیقتطلب باشند و خود را به خواب زمستانی نزنند و به توجیهات علمی دیگران اندک توجهی کنند؛ ممکن است، رایشان تغییر کند!
صد البته بهتر است که واژگان ناب و بدون تخفیف در شعر استخدام شوند. من خود غالبا سعی میکنم حرف اضافهی "از" را بدون تخفیف بهکار برم، حتا بیشتر، همزهی آن را به حرف قبل از خود وصل میکنم یا حرف "ز" آن را در صورت همزه داشتن واژهی بعدی، به آن وصل میکنم تا هر چه بیشتر از طبیعت واژگان رایج بهره برم اما جایی که مجبور باشم؛ از واژگان مخفف بهره میبرم!
برخلاف آنچه که دوست شاعر عزیزمان فرمودهاند: (تخفیف واژگان از ضعف شاعری سرچشمه نمیگیرد!) چراکه ممکن است، در صورت عدم تخفیف واژهای، نتوانیم ویژگیها، معیارها، فضاسازیها و معنای مصرع را آن طور که دوست داریم، ناب سازیم و در شعر ترسیم کنیم! چراکه گاه مصرع نابی در ذهن شاعر نقش میبندد و چون نگین بر انگشتری دل شاعر مینشیند و متاسفانه این نقشبندی کلام به صورت تخفیف در کلمهای صورت میپذیرد. بسیار خب! چه باید کرد؟ آیا مصرع را باید بهدور انداخت؟ آنجا است که شاعر بر سر دوراهی قرار میگیرد و باید تصمیم بگیرد، مصرع ناب شعر را که با ویژگی و معیارهای خاص شاعر همراه است، به زیر غبار فراموشی دفن سازد یا وسوسههای فکری خود را قربانی تخفیف کلمه کند!
ببینید، حافظ میگوید:
ز عشق ناتمام ما جمال یار مستغنی است
حافظ در شعر خود بهضرورت گفته؛ (ز عشق) آیا این ثابت میکند، مردم آن زمان در گفتگوها (از عشق) را (ز عشق) بیان میکردند؟
آیا تخفیفهای پایینتر نیز در محاورههای آنزمان رایج بوده است؟ یعنی: (گرت. کزو. کین. وگر) و آیا اگر حافظ مصاریع زیر را تغییر میداد و بدون تخفیف آن را بازسازی میکرد، ویژگیهای مصاریع اصلی را داشت؟
به می سجاده رنگین کن "گرت" پیر مغان گوید
یا:
نهان کی ماند آن رازی "کز او" سازند محفلها
یا:
فغان "کاین" لولیان شوخ شیرینکار شهرآشوب
یا:
اگر دشنام فرمایی "و گر" نفرین دعا گویم
حال اگر حافظ شیرازی دچار وسوسههای فکری میشد و مصاریع را دور میانداخت و بدون تخفیف دادن واژهای به دیگر گونه میسرود؛ میتوانست، دقیقا ویژگیهای مورد نظرش را در مصرع بهاصطلاح ترمیم یافته جای دهد؟
بنابراین حافظ از سر اجبار از کوتاه کردن کلمهها بهره میبرد و این ادلهای محکم بر استفادهی عوام آن دوره از واژگان مخفف نیست! ضمنا از آنجا که قالب غزل برای بیان احساس یا اندیشه، کمی دستوپاگیر است و برای یک اندازه کردن مصاریع و قافیههای پیدرپی، شاعر مجبور است بخشی از مقاصد خود را ترک کند، حافظ با بهره گرفتن از تخفیف که یکی از امکانات شعری شمرده میشود، سعی کرده تا فشار قالب شعر را به حداقل برساند!
من بارها در مطالبم این نکته را گوشزد کردهام:
در آنجا که میتوان کلمهای را به صورت بکر در مصرع شعر جای داد، تخفیف جایز نیست و این یکی از ریزهکاریهای هنر شعر و شاعری است. حتا چنانچه واژهای که از ویژگی بهره بردن از تخفیف برخوردار است، دارای همزه باشد، در صورت امکان درستتر و بهتر آن است که به ماقبل خود وصل شود. مانند:
بر من ببخش گر که به تو ظلم کردهام
که در مصرع فوق، تخفیف "اگر" به "گر" جایز نیست و حتما باید اینگونه بیان شود:
بر من ببخش اگر که به تو ظلم کردهام
و یا:
برونند زین برکه عشاق دهر
که در اینجا هم تخفیف "از این" به "زین" روا نیست و باید اینگونه سروده شود:
برونند از این برکه عشاق دهر
که در شعر (ازین) بهلفظ درمیآید!
به سرودهی خواجه حافظ توجه فرمایید:
حضوری گر همیخواهی از او غایب مشو حافظ
در بیت فوق حافظ میتوانست حرف اضافهی "از" را به "ز" تخفیف دهد اما با وصل "ز" به همزهی بعد، آن را بهطور باکره به استخدام مصرع مورد نظر درآورد! پس حافظ هم تا آنجا که در توانش بوده از تخفیف بهره نمیبرد.
در ضمن چنانچه شاعری بهخاطر حذف مصرعی که در آن واژهی مخفف نهفته، دیگر مصراعی بسراید و موجب شود، بخشی از مقاصد و ویژگیهای مصرع حذف شده را در مصرع بهاصطلاح ترمیم شده، ترک کند؛ آگاه باشد که با خطای بزرگی روبرو شده است!
من بر این باور پایدارم که؛ این اشتباهی نابخشودنی است که شاعری با وسوسههای فکری، مصرعی ناب را بهخاطر وجود یک تخفیف در واژه، حذف کند. صاحبان چنین اندیشهای راه بهجایی نخواهند برد. چرا که رسالت شاعری، در وهلهی اول بیان احساس و اندیشه است، بعد دیگر معیارها!
ببینید، حافظ شیرازی که امیر شاعران ایام لقب گرفته است، میگوید:
"وندرین" کار دل خویش به دریا فکنم
غالبا مردم امروزی میدانند، منظور حافظ از "وندرین" همان "و اندرین" بهمعنای "و در" است!
"کاتش" اندر گنه آدم و حوا فکنم
هرکس میتواند بفهمد، منظور شاعر بزرگ شیرازی ما از "کاتش" همان "که آتش" است و همینطور:
"زآتش" وادی ایمن نه منم خرم و بس
که همگان خواهند دانست، منظور "از آتش" است و یا در شعر فردوسی بزرگ:
"کزین" برتر اندیشه برنگذرد
جمهور مردم خواهند دانست که منظور فردوسی "که از این" میباشد.
و همینطور سعدی بزرگ میگوید:
شب عاشقان بیدل چه شبی دراز باشد
تو بیا "کز" اول شب در صبح باز باشد
در اینجا هم عوام درمییابند که منظور از "کز" همان "که از" است.
یا:
از نظرت کجا رود ور برود تو همرهی
رفت و رها نمیکنی آمد و ره نمیدهی
در اینجا خب ممکن است، "ور" از حیث درک برای برخی کمی ثقل باشد و طبیعی است. چون مخاطب ممکن است اندکی در معنای آن به خود زحمت اندیشیدن بدهد اما در باقی موارد ذکر شده، گمان نکنم، گناه کبیرهای صورت پذیرفته شده باشد! اینکه حافظ شیرازی در سرودن شعر، امیر شاعران و شاعری پرتوان بود، بر همگان پوشیده نیست و اینکه بهترین نوع بیان را گزینش و پردازش میکرد و اینکه میتوانست، با بهرهگیری از علم بدیع و معانی و بیان، مصاریع را به طرق مختلف بسراید، همه با هم، همنظریم اما اگر واقعا از کوتاه کردن واژگان سود نمیجست، میتوانست، مصاریع مورد نظر خود را با همان معیار و ویژگی بهگونهی فصیح و بلیغ پدید آورد؟!
بنابراین مصاریعی که حافظ و سعدی و ... با تخفیف کلمه سرودهاند، برترین انتخابشان بوده است! اینحقیر هم در نامانوس بودن "ار" به جای "اگر" و "ور" به جای "و اگر" همعقیدهام اما شاعران عزیز هم باید خبر داشته باشند؛ همانطور که در سطرهای گذشتهتر عرض شد، این تخفیفها در زمان فردوسیها و حافظها و سعدیها هم در محاورهی مردم کاربردی نداشته و با گوش نامانوس بوده. چرا که تنها به ضرورت وزن شعر صورت میگرفته، نه در گفتگوهای مردمی! از کلام برخی این پیام اراده میشود که فردوسی و سعدی و حافظ و ... دچار ضعف شاعری شدهاند و چنانچه بر عقیدهی خود پای میفشارند و معتقدند که حتا در محاورهی روزانهی پیشینیان واژگان به صورت تخفیف ادا میشده، این بدان معناست که طبق سرودههای فردوسی و حافظ و سعدی مردم آن زمان هنگام محاورههای روزمرهی خود، مثلا به جای "که از این" و "که آتش" و "از آتش" از تخفیف بهره میبردند و میگفتند: (کزین. کاتش. زاتش) و ... در حالیکه هرگز چنین نبوده است!
[[[از قضا روزی در یکی از فیلمهای تازه دوبله شدهی ماهوارهای داستانی دیدم که در مورد یونان باستان بود و دوبلرها برای اینکه بتوانند، در ذهن بینندگان زمان گذشته را تداعی کنند، در کلامشان از واژگان تخفیفیافته سود میجستند. مثلا؛ میگفتند؛ ("ز" بین مردم عبور کردم، "کز" میانشان کسی مرا نشناخت. "ار" چه من در این شهر معروفم)
و گمان میکردند، گذشتگان به حرف اضافهی "از"، "ز" و به اضافهی ترکیبی "که از"، "کز" و به حرف ربطی، شرطی "اگر"، "ار" میگفتند.
آنها همینطور گمان میکردند، اگر در نثرشان از کلمههای مخفف بهره برند، شعر سرودهاند!
مثلا در یکی از دوبلههایشان میگفتند؛
"ز" کوهها و "ز" دریاها پر گشودم "وندران" راه دیدم ...]]]
تنها تخفیفهایی که امروزه در محاورهها جایز است؛ "گرچه" بهجای "اگرچه" و "وگرنه" بهجای "و اگر نه" و "کوتهنظر" بهجای "کوتاهنظر" و "مهوش" بهجای "ماهوش" و تعدادی دیگر که همینها هم در گذشته روا نبوده است اما به اعتقاد من به کارگیری "کز" بهجای "کهاز" و "کزین" بهجای "کهاز این" مشکل آنچنانی در فهم ایجاد نمیکند! چون عبارت دوم در محاوره وجود دارد و عبارت اول در سرودهها قابل هضم است! نکتهی قابل توجه اینجاست که این چند مورد هم امروزه به مرور زمان از سرودههای پیشینیان به محاورهها راه یافته و از آنجا که در متنهای پیشینیان نیز یافت نشده، به این نتیجه میرسیم که در گفتگوها و نثرها کاربردی نداشته و اگر هم یافت شود؛ گمان نکنم، بسیار باشد اما با تمام این تفاصیل باز چیزی را ثابت نمیکند. یعنی اینکه نمیتواند دلیل موجهی برای اثبات استفادهی مردم سلف از تخفیفها در محاورهها باشد! در حقیقت کسانی که بهضرورت بیان اندیشه و احساس به تخفیف کلمات در شعر معاصر اعتقادی ندارند، با زبان بیزبانی میگویند که فردوسی و سعدی و حافظ و ... اشتباه کردهاند و تخفیف واژگانشان از ضعف شاعری بوده و ما از آنها به وزن و مفاهیم شعر مسلطتریم!
از نظر من یکی از ضعفهای شاعری بهکارگیری واژگان کهن است که امروزه کاربردی ندارند، مانند: استخدام واژهی "هگرز" بهجای "هرگز" که گروهی بهاصطلاح شاعر در دههی پنجاه در شعر خود استخدام کردهاند و همینطور نشانهی استمرار "همی" که امروزه نه در شعر کاربرد دارد و نه در محاورهی مردم! اما تخفیفها همچنان در سرودهها وجود دارد!
من هم معتقدم در شعر معاصر، بهویژه سبک غزل بهکارگیری واژگان مخفف و یا کهنهی نامانوس امری جالب نیست اما با وجود این تخفیف در کلمات از امکانات زبانی بهشمار میرود و به اعتقاد من چنانچه شاعری به ندرت آن هم به ضرورت وزن شعر از آن بهره برد، آسمان بر زمین فرود نخواهد آمد.
البته خود تلاش میکنم تا آنجا که ممکن است از این اختیار کمتر بهره برم و یا اصولا نبرم اما از حیث محتوا، حرف کهنه زدن و ماجراهای معروف پیشینیان را بیهوده تکرار کردن، قطعا شایسته نیست اما در این مورد هم استثناهایی وجود دارد.
آناتول فرانس که به لقب "سلطان نثر فرانسه" شهره است؛ میگوید: یک چهارم مغز مرا (هزار و یکشب) تصاحب کرده و معتقد است که تمام حرفهایی که میبایست گفته شود، گفته شده اما آنچه که مهم است، این است که باید به فرم تازهتری دست یافت و این بدان معناست که پیامهای ابلاغ شده را میتوان دوباره با قالبهای تازهتری تزیین کرد و ارائه داد!
همینطور آندرهژیک میگوید: درست است که در گذشتهتر سخنهای با اهمیت، از زبان بزرگان جهان بیان شده است اما از آنجا که کسی بدان اهمیت نداده و حتا زحمت شنیدن آن را به خود نداده، میبایست در فرم نوتری به بازار هنری عرضه شود!
کلامهایی که دارای چنین معیار معنویاند؛ میان اقوال بزرگان و شاعران و نویسندگان اروپایی بسیار است.
به اعتقاد من آنچه که شاعران میبایست بازگو کنند، این است که به بیان صادقانهی احساس و اندیشهی خود اقدام ورزند، نه اینکه به سرودن شعری بپردازند که صرفا از روی تقلید صورت گرفته شده و صاحب احساسات و عقاید، شاعری دیگر باشد. البته الهام پذیرفتن از دیگر شاعران امری ناشایسته نیست و جدا از این مبحث است.
کسی نمیتواند به صدور فتوا بپردازد که گرتهبرداری از بزرگان فعلی است ناشایسته و حرام!
اگر کمی به گذشتهتر نگاه کنیم، میبینیم که حافظ شیرازی از شاعران متقدم خود، چون؛ عطار نیشابوری، خواجوی کرمانی، فخرالدین عراقی و ... الهام پذیرفته است. خود در مقالهای گفتهام: هنر پر ظرافت خواجه حافظ شیرازی، در شعر پارسی بر هیچ ادیب نکتهسنجی پوشیده نیست تا جاییکه ابیات دلنشینش ورد زبان هر دارندهی طبع سلیم است و هنرش شهرهی خواص!
غزل حافظ از حیث سبک، شباهتی خاص به طرز سخن خواجوی کرمانی دارد، درحقیقت خواجه، شیوهی بیان خود را از او بهعاریت گرفته و منظور دیگری از جمله تقلید در کار نبوده است. در ظاهر بسیاری از ابیات فخرالدین عراقی و خواجوی کرمانی شباهت زیادی با غزلیات حافظ دارد تا آنجا که تفکیک آن از یکدیگر برای نیمهادیبان دشوار است اما لطف شاعرانهای که در شعر حافظ ملاحظه میشود، در هیچ بخش از دیوانهای آن دو شاعر مشاهده نمیشود. در حقیقت حافظ میخواسته بگوید که عراقی و خواجو درست بیان کردهاند اما میبایست اینگونه میفرمودند!
حافظ در غزلی میگوید:
(غزلیات عراقی است سرود حافظ
که شنید این ره دلسوز که فریاد نکرد)
و در قطعهای دیگر میفرماید:
(استاد غزل سعدی است، پیش همهکس اما
دارد سخن حافظ طرز غزل خواجو)
گروهی با استناد به این دو بیت گمان کردهاند، حافظ این دو را اربابان سخن خود میداند، از این روی او را مقلدی بیش نمیدانند. این سادهدلان بیتعمق مقصود حافظ را درنیافتند و ندانستند که حافظ چه کرده و مقصودش چه بوده است!
اگر کسی فردوسیشناس و یا حداقل اطلاعاتش دربارهی این شاعر، در حد اینحقیر باشد، میداند که او برای آفرینش شاهنامهی میهنیاش، دقیقا از "دقیقی" الهام گرفته است!
الهامپذیری، اقدامی شایسته و تقلید پذیرفتن، مقولهی دیگری است!
تقلیدپذیری یعنی اینکه رد پایی از شخصیت شاعر در شعر مشاهده نشود اما چنانچه دو شاعر در احساسی مشترک باشند؛ اشکالی ندارد که به رقابت بپردازند. چرا که فرد تقلید کننده را در درجهی اول، خود مقلد شناسایی میکند و بعد از آنکه دستش پیش مردم رو شد، هنرشناسان به ارزیابی آثارش میپردازند.
حال از شاعران نوجوان که اخیرا بسیار نظریه پردازی بدون توجیه علمی میکنند و به ارائهی مانیفست میپردازند؛ باید پرسید:
با وجود اینهمه اظهارنظرهای کمتعمقانه که از خود ساطع کرده و میکنید، خود چه تاجی به سر ادبیات فارسی زدهاید و چه هنری را به بازار هنری ارائه دادهاید؟
فضل الله نکولعل آزاد
فردیس کرج ۱۳۹۹/۱۰/۷
www.lalazad.blogfa.com
www.fazlollahnekoolalazad.blogfa.com
Www.f-lalazad.blogfa.com
Www.faznekooazad.blogfa.com
Www.nazarhayeadabi.blogfa.com