شکفتن نتوانم!
می‌خواهمت آنگونه که گفتن نتوانم
هم گفتن و هم از تو نهفتن نتوانم *

خوابم رود از دیده در این غم که شبی را
تا صبحدمان پیش تو خفتن نتوانم

وین غم کشدم کز دهن وسوسه‌خیزت
بی‌دغدغه، یک بوسه گرفتن نتوانم

من غنچه‌ی پاییزم و از بیم زمستان
ای گل! به هوای تو شکفتن نتوانم

با سر سوی تو آمدم و دانم که از این پس
با پای هم از پیش تو رفتن نتوانم

عشقت به دلم نقش چنان بسته که هرگز
با اشک و مژه شستن و رُفتن نتوانم

تنها تو بخوان زمزمه‌ی عشق به گوشم
کز غیر تو این قصه شنفتن نتوانم

الهام‌گرِ شعر شفق باش که بی‌تو
این دُرّ گرانی است که سُفتن نتوانم

شاعر: استاد مجید شفق
www.lalazad.blogfa.com
Www.fazlollahnekoolalazad.blogfa.com

* تعبير زيباى پارادوكس عدم توانايى در "گفتن و نهفتن" پارادوكس بديعى از اين شاعر است!


برچسب‌ها: شکفتن نتوانم مجید شفق
نوشته شده توسط فضل الله نکولعل آزاد در پنجشنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۶ |