فضل الله نکولعل آزاد

اشک پنهانی
ز چشمم می‌چکد شبها سرشک تلخ پنهانی!
ز درد خویش می‌سوزم، چنان شمع شبستانی!

کسی درد مرا از چشم پر اشکم نمی‌خواند!
خداوندا! فقط سوز نهانم را تو می‌دانی!

ز جمع آشنایان می‌گریزم! با که آمیزم؟
ز تنهایی به کنج خانه می‌گریم، چو زندانی

مرا دردی است از این جمع بی‌اندیشه در سینه
که از این درد ماتم‌زا نصیبم هست حیرانی

چه می‌پرسی ز من ای آشنای بدتر از دشمن؟
غم و درد مرا از چشم پر اشکم نمی‌خوانی؟

که من دست نیازم را به‌سوی تو نمی‌یازم
که ثروتهای عالم باد؛ بر روح تو ارزانی!

خداوندا! به هر کس روی کردم ناامیدم کرد
رهاورد عزیزانم بود درد و پریشانی

به درگاه تو رو کردم که از این درد بگریزم
به امیدی که دردم را خدایا چاره گردانی!

به غیر از تو مرا از کس امید استعانت نیست
کزین مردم بود سرمایه‌ام سر در گریبانی!

دل تنگم فقط با یاد تو آرام می‌گیرد!
رهایم کن مرا از این شب پر درد طوفانی

شب تاریک، روز روشنی همراه خود دارد
ولی شبهای تار من ندارد روز نورانی

مشهد ١٣٦٧
فضل الله نكولعل آزاد

Www.fazlollahnekoolalazad.blogfa.com
Www.lalazad.blogfa.com

نوشته شده توسط فضل الله نکولعل آزاد در چهارشنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۹۷ |