عطر گل بهاره!
در شب دو چشم سبزت، زیباتر از ستاره است
یاس تنِ لطیفت، عطرِ گل بهاره است

ای برتر از بهاران، خوشتر ز لاله زاران
از حُسنِ تو چه گویم، ناگفته آشکاره است

با آنکه جان جانی، در دیده ام نخوانی 
کین عشق جانگدازت، سوزان تراز شراره است

تو مهری و تو ماهی، ایمن ترین پناهی
دور از دیده دریا، دل بی تو پاره پاره است

ای طرفه آرزویم، بی جاست جست و جویم 
امید من پیاده، بی مهریت سواره است

نبضم فتد ز جنبش از یأس در فراغت 
با دیدنت تپش هاش، بی حد و بی شماره است

گاهی اگر گشایی چون غنچه پرده از رخ
گویم به دل که بنگر، چون موسم نظاره است

وقتی بیان شوقم در واژه ها نگنجد 
تنها زبان گویا خاموشی اشاره است

بنگر به دیده ی من تا حال دل بدانی 
زیرا که این فصیحی خالی ز استعاره است

وقتی که میوه دور از دستان میوه چین است 
تا آنکه خود بیفتد امید راه چاره است

تا گور جست و جوی عشقت ادامه دارد 
زیرا که ابتدایش از عهد گاهواره است
شاعر: مجید شفق
Www.fazlollahnekoolalazad.blogfa.com

*

رفت از دست!
دلا شور جوانی رفت از دست 
امید و شادمانی رفت از دست

به خواب ناز غفلت بود چشمم
که دور کامرانی رفت از دست
*
غم فزا!
در خانه ی غم فزای تنهایی من
جز رنگ سیه ندید بینایی من

بستم ره اشک با صبوری و شکست
آخر بغضم سدِ شکیبایی من
شاعر: مجید شفق www.fazlollahnekoolalazad.blogfa.com

نوشته شده توسط فضل الله نکولعل آزاد در سه شنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۹ |