در گروه تلگرامی تخصصیادبی، آقای غلامرضا سِتاک، پرسیده است:
نظر دوستان دربارهی (قافیههای) این غزل چیست؟ 👇
من و جام می و معشوق، الباقی اضافات است
اگر هستی که بسم الله، در تأخیر آفات است
مرا محتاج رحم این و آن کردی، ملالی نیست
تو هم محتاج خواهی شد، جهان دار مکافات است
ز من اقرار با اجبار میگیرند، باور کن
شکایتهای من از عشق از این دست اعترافات است
میان خضر و موسی چون فراق افتاد، فهمیدم
که گاهی واقعیت با حقیقت در منافات است
اگر در اصل، دین حُبّ است و حُبّ در اصل دین، بیشک
به جز دلدادگی هر مذهبی، مُشتی خرافات است
*
فضل الله نکولعل آزاد: 👇
چنانچه به قوافی سرودهی جناب نظری، نظری بیفکنید؛ مشاهده خواهید کرد که در آن حرف «روی» متغیر است و اجزای آخر برخی واژگان یعنی: «ات» بهخاطر جمع مکسر بودن ایجاد شدهاند. مانند: (آفات) که جمع مکسر (آفت) است و برخی دیگر هم نشانهی جمع مونثاند. مانند: (خرافات و اضافات و اعترافات) و برخی دیگر هم جزیی از واژگان مستقل، مانند: (مکافات و منافات) که خرافات و اضافات) با یکدیگر قافیهاند و یکی از آنها در برابر دیگر قوافی، تکراری محسوب میشود. برای نمونه من از حیث زیباشناختی «اعترافات» را با «انحرافات» قافیه میکنم، نه «خرافات» و «اضافات» (هرچند شاعر در قافیه قرار دادن «اعترافات» خواسته حرف رَوی را «ف» بگیرد که با «خرافات و اضافات» هماهنگ شود اما در اصل بخش الحاقی که حکم ردیف را دارد، قافیه گرفته است) بر فرض مثال، چنانچه قافیه قرار دادن «اعترافات» با «اضافات و امثالهم ایراد هم نداشته باشد، باز از نظر من از حیث زیباشناسی عمل پسندیدهای نیست اما در مجموع چون میان قافیههای تکراری (ایطای جلی) فاصله افتاده است، کسی به تکراری بودن آن پی نمیبرد.
در مجموع شاعر، در این سروده: «ات» را قافیه فرض کرده و حرف «ف» قبل از مصوت بلند «آ» حکم لزوم مالایلزم را دارد و موجب فریب اذهان و مانع درک آدمی میشود تا به متغیر یا شناور بودن حرف رَوی و در نتیجه به یکدست نبودن قوافی پی نبرد.
در برخی واژگان (فات) مربوط به خود کلمهی مستقل است. مانند: (مکافات، منافات) و برخی با وصل شدن حرف «ف» به نشانهی جمع مونث پدید آمده، مانند: (خرافات و اضافات و اعترافات) و برخی نیز از جمع مکسر شکل گرفته، مانند: «آفات» که از نظر من بخش پایانی واژگانی که جمع مکسر بر آنها اعمال شده میتوانند، با نامهایی که دارای جمع مونثند، قافیه شوند و من آنرا شایگان نمیدانم. چراکه؛ برای نمونه، حرف «ت» در «آفات» مربوط به کلمهی مفرد آن یعنی «آفت» است و مصوت بلند آن به ضرورت بهوجود آمدن جمع مکسر ایجاد شده است.
از نظر من، شاعر در «اعترافات» حرف رَوی را «ف» گرفته که در برابر دو واژهی مذکور ایطای جلی است و در جمعها و واژگان مستقل، قافیه را «ات» و با توجه به اعنات، «فات» فرض کرده است.
تکرار میکنم:
در مجموع «اعترافات، اضافات، خرافات» جمع مونث سالماند اما «آفات» از مقولهای دیگر است. «ات» در «آفات» نشانهی جمع مونث سالم نیست، بلکه حرف «ت» جزیی از کلمهی «آفت» است. در حقیقت در «آفات» از جمع مکسر ناسالم بهره برده شده است و «ات» در واژهی «مکافات» نیز جزیی از همان واژه است. در (مکافات و منافات) «ت» حرف رَوی است و شاعر خواسته، در «خرافات و اضافات» هم حرف «ت» را رَوی کند اما در اصل حرف «ف» را رَوی قرار داده است.
حرف رَوی در تمام قوافی یکسان نیست. بنابراین، شاعر حرف رَوی را در «منافات و مکافات» حرف «ت» در نظر گرفته و در «اضافات و خرافات» حرف «ف» را و این در حالی است که شاعر خواسته حرف «ت» را «رَوی» قرار دهد.
من در چنین مواقع، یعنی به ضرورت بیان احساس و اندیشه، به گوشنوازی قافیه نگاه میکنم، اگر آزاردهنده نباشد، بکار میبرم، ولو حرف رَوی تغییر کند.
در چند رباعی از شاعران متاخر دیدهام که مثلا در بیت اول: «دیگر است» را با «سر است» قافیه و مبنای قافیهی مصرع چهارم را بر ردیف قرار دادهاند. مانند: «هست» (قافیهی معموله)
شیخ اجل سعدی شیرازی نیز "طیبات، ممکنات، مشکلات و ..." را بهعنوان واژگان مستقل قافیه قرار داده است که البته کسی حق ندارد، به سعدی ایرادی را وارد سازد و اینحقیر ابدا چنینکاری را در شعر امروز مورد تایید قرار نمیدهم و تنها خواستم عرض کنم که در گذشته نمونههای بدتر از این را هم داشتهایم.
همانطور که در گذشتهتر عرض شد، «اعترافات» در برابر قافیههای «اضافات» و «خرافات» و نه دیگر قوافیِ سروده، شایگان است اما از آنجا که در شعر، همهی ویژگیها از جمله قافیه، سماعی است، تکراری بودنش حس نمیشود چراکه با فاصله در کنار «خرافات و اضافات» آمده و با نوعی ذوق شعری همراه بوده است و به تصور من گوشنواز است نه گوش آزار! بهویژه اینکه شاعر حرف دلش را زده و بیان اندیشه و احساس را بر آن مقدم دانسته است. بهاعتقاد من در چنین موارد "بیان احساس و اندیشه" که شاعر بر سر دو راهی قرار گرفته، میبایست راه خود را برگزیند. یا باید قافیه را قربانی بیان احساس خود کند و از خیر یکدست بودن آن بگذرد و یا تصمیم بگیرد، با رعایت قواعد مربوطه بخشی از مقاصد خود را ترک کند. در مجموع از نظر من شاعر ذوق قابل قبولی را از خود نشان داده و ایرادی بر آن روا نیست.
*
دکتر شهاب سبزواری: 👇
قافیههای شعر جناب فاضل نظری را تسامحا و ذوقا باید پذیرفت. زیرا نوع تغییرات واجی و پسوندهای واژههای قافیه متفاوت است. برای این موضوع باید همهی واژههای قافیه را در یک شعر بررسی نمود و سپس حکم داد. مثلا اگر واژگان قافیهها همه چنین بودند. (اعترافات. اکتشافات. انحرافات) حرف رَوی (ف) میشود و (ات) حروف الحاقیاند. ضمنا حرف روی در غزل فوق (ت) است. به نظر من آن حروف مشترک (اف) از مقولهی اعنات است و کارکردش افزایش موسیقایی و غنای قوافی است.
*
غلامرضا ستاک: 👇🏻
درودها جناب آزاد گرانقدر!
پس الان با بنده همداستانید که قافیهها در این غزل صحیح نیستند. بهنظر من هیچ ابهامی در کار نیست. بیش از یک قافیهی مخدوش در این غزل آمده است. اگر بهمعنای قافیه رجوع کنیم، مطلب بسیار روشن است. کلمات هم وزن که در پایان واجهای مشترک داشته باشند و متعاقبا حروف قافیه معرفی میشوند که مهمترین آنها حرف رَوی است. البته اختیارات شاعری هم مقولهای است که قطعا شاعر آگاهانه و عامدانه از آن بهره می برد.
*
پاسخ فضل الله نکولعل آزاد: 👇
بله اما بالاتر عرض کردهام که در چنین مواقعی به بیان احساس و اندیشه و گوشنوازی قافیهها نگاه میکنم که اگر آزاردهنده نباشد، بکار میبرم، ولو حرف روی تغییر کند. سعدی هم، به ضرورت بیان اندیشه (طیبات، ممکنات، مشکلات و ...) را بهعنوان واژهای مستقل قافیه قرار داده است که البته ایطای جلی است و آنرا مورد تایید قرار نمیدهم.
*
غلامرضا ستاک: 👇
اولین قافیه (اضافات) است. قافیهی بعدی (آفات) است که تا اینجا تکلیف حروف قافیه روشن میشود. (فات) منتها مشخصا در قافیهی دوم شاعر از اختیارات بهره برده که جایگاه حرف رَوی را بر این اساس میتوان ندیده گرفت. قافیهی سوم (مکافات) است که آنرا بسیط بهحساب میآوریم و باز هم جزء اختیارات شاعری میگذاریم که هنوز موقعیت حرف رَوی تعیین نشده اما از قافیهی چهارم (اعترافات) به بعد، عیوب قافیه پدیدار میشود که نشان میدهد، شاعر مبنا را (اضافات و اعترافات) قرار داده و به همین ترتیب (منافات و خرافات) را آورده یعنی (آفات) و (مکافات) را بهعنوان اختیارات شاعر میپذیریم اما (اضافات/اضافه) (اعترافات/اعتراف) (منافات/منافی) (خرافات/خرافه) که با «ات» جمع بسته شده و این علامت جمع را بهعنوان حروف قافیه در نظر گرفته است. سوال اینجاست که در این قوافی حرف رَوی کدام است؟
*
پاسخ فضل الله نکولعل آزاد: 👇
خیر! "منافات" جمع "منافی" نیست! "منافات" یعنی؛ (یکدیگر را راندن و دور کردن. مخالفت. ضدیت. نفی کردن) و واژهای مستقل و بدون پسوند الحاقی است اما "منافی" یعنی: (مخالف و ضد و طرد کننده. نفی کننده) اولی مصدر و دومی اسم فاعل است. «منافات» با «خرافات» جمع مونث «خرافه» قافیه است. در «خرافات» حرف «ف» و در «منافات» حرف «ت» روی است اما چون قافیه مانند وزن شعر سماعی است لذا به تصور من قافیه قرار دادنشان که به گوش نیز خوشایند است، اشکالی ندارد ولو حرف رَوی تغییر کند. در «اعترافات» خواسته حرف رَوی را «ف» بگیرد که با (خرافات و اضافات) هماهنگ شود اما بهضرورت بیان اندیشه در اصل بخش الحاقی را که حکم ردیف دارد، قافیه گرفته است.
*
سوال غلامرضا ستاک:👇
جناب آزاد! کمی جا خوردم. حروف اصلی «منافات» چیست؟
*
پاسخ فضل الله نکولعل آزاد: 👇
جا خوردن ندارد، برادر من! دلیل تعجب حضرتعالی چیزی جز این نیست که عمری گمان میکردید، "منافات" دارای پسوند الحاقی است و در حقیقت جمع "منافی" و اکنون باور حقیقتی که مدتهای مدید از آن غافل بودهاید، برایتان سخت و دشوار است.
شما بدون آنکه به فرهنگ واژگان رجوع کنید و از ساختار "منافات" آگاه شوید، به صدور حکم پرداختهاید.
"نفی"، حروفِ اصلی آن است. «منافات» هرگز جمع «منافی» نیست. چنانچه در فرهنگ واژهها هم ملاحظه بفرمائید، حقیقت برایتان آشکار میشود.
دکتر سبزواری عزیز!
آقای سِتاک معتقد است؛ «منافات» جمع «منافی» است. من چند پست بالاتر دربارهاش توضیح دادهام. لطف کنید، نظر خود را بیان فرمایید.
*
دکتر شهاب سبزواری: 👇
نظر جناب عالی درست است. اساسا «منافات» کلمهای است، مستقل و مصدر و معنای آن کاملا داد میزند که اسم فاعل جمع بسته شده، نیست.
*
نظر جناب دکتر نوید دانایی: 👇
در بررسی قافیه قاعده بر این است که چنانچه قوافی پساوندهای یکسان داشته باشند، ابتدا پساوندها حذف میشوند و سپس قوافی مورد بررسی قرار میگیرند. البته این قاعده برای علائم جمع هم صادق است اما هرگز گفته نشده که چنانچه کلمات به شکل جمع سالم بودند، شکل مفردشان را بررسی کنیم.
با این شرح در بررسی قوافی غزل مورد اشاره هم کافی است، علائم جمع سالم یعنی همان «ات» را حذف کنیم و بقایا را مورد بررسی قرار بدهیم. طبعا به جز دو قافیهی معموله که به آن اشاره فرمودید، سایر قوافی دارای حرف روی «ف» هستند.
*
سوال غلامرضا ستاک: 👇
اما «مناف و خراف» به چه معنا است؟ پرسشی که همچنان باقی است. حرف رَوی کدام است؟
*
پاسخ فضل الله نکولعل آزاد به جناب ستاک: 👇
در زبان فارسی واژهی مفردی تحت عنوان "مُناف" نداریم. چون مصدر "منافات" دارای نشانهی جمع نیست که مفردش "مُناف" بشود؛ آنچه که در فرهنگها بهچشم میخورد، "مَناف" با معنایی غیر مرتبط با "مُنافاف" و با نشانهی فتحهی بر "م" است، نه ضمه!
همچنین "خراف" در زبان فارسی دارای معنا و کاربرد نیست و من نمیدانم، حضرت عالی این واژگان بیمعنا را از کدام سوراخ استخراج میکنید!
دوست عزیز! اگر "خرافات" را جمع "خراف" میدانید، باید بهاطلاع حضرت عالی برسانم که خیر، چنین نیست و شما بهطور وحشتناک در اشتباه هستید، چراکه "خرافات" جمع "خرافه" یا "خرافت" است. مطالب زیر را مطالعه فرمایید تا حقیقت بر شما آشکار شود؛
لغتنامهی دهخدا
مُنافات. منافاة
(اسم مصدر) از هم جدا شدن و نفی کردن
(غیاث اللغات) (آنندراج)
☆
فرهنگ فارسی معین
مُنافی
(اِسم فاعل) طردکننده، نیست کننده
[در مقام] صفت [بهمعنای] مخالف، ضد
☆
لغتنامهی دهخدا
خرافات
جمع خُرافَه
(از تاج العروس) (از لسان العرب ) (از قاموس)
در تداول فارسی، سخنان پریشان و نامربوط
(برهان قاطع)
☆
لغتنامهی دهخدا
خرافت
کلام پریشان و بیهوده که قابل اعتماد نباشد
(ناظم الاطباء)
با شاهدمثالهایی که از مرحومان دهخدا و معین آوردم، گمان کنم، منظور خود را بهروشنی بیان کرده باشم! در مورد حرف رَوی هم خدمتتان عرض کنم، پاسختان در همان ابتدا داده شده است. جایگاه رَوی متغیر است، علت اینکه مطالب را دقیق نمیخوانید، این است که اعتماد بهنفسی کاذب در دل شما موج میزند. شما به نظر خود اعتماد کامل دارید که البته نه در همه جا بلکه جایجای نادرست است. شما تنها میخواهید، مطلبی را بیان کرده باشید و حرف خود را به کرسی بنشانید؟ برادر من این نوع اظهارات کارشناسی و اصولی نیست!
☆
پاسخ؛ دکتر نوید دانایی به جناب ستاک: 👇
«منافات» که اساسا جمع نیست و مصدر است و نوع قافیهی آن هم «معموله» است اما در خصوص «خرافات» یا بر این باور هستیم که «ات» پساوند جمع سالم است که به کلمهی مفرد متصل شده و خودش نمیتواند، هجای قافیه باشد، یا این که معتقدیم تجمیع پساوند با کلمهی مفرد، واژهی جدیدی ساخته است که طبعا در هر دو حالت قافیه را میشود، تعریف کرد.
در تعاریف صاحبنظران اشاره نشده که بعد از حذف پساوندهای یکسان الزاما باید واژهی معناداری باقی بماند.
*
فضل الله نکولعل آزاد: 👇
جناب سِتاک عزیز!
من و جنابان دکتر سبزواری و دانایی معتقدیم که «منافات» جمع منافی نیست. نه به فرهنگ واژگان رجوع کردهاید و نه پستهای بالاتر را از نظرتان گذراندهاید.
*
سوال غلامرضا ستاک: 👇
در یک صورت فرمایش دوستان صحیح و قافیهها قابل دفاعند، آنهم اینکه قافیهها به این شکل میآمدند: (اختلافات. اعترافات. اکتشافات. اعتکافات و ...)
که با حذف علامت جمع به (اختلاف. اعتراف. اکتشاف. اعتکاف و ...) میرسیدیم.
البته یکی دو مورد اختیارات هم مجاز بوده، مثل «آفات و مکافات» و تکرار اختیار اشتباه است. به هر حال این شکل بهکارگیری قافیه کاملا غلط است، حتی اگر ذیل غزل نام فاضل نظری آمده باشد.
*
پاسخ آقای دکتر نوید دانایی به آقای غلامرضا ستاک: 👇
چنانچه «ات» جمع را از «خرافات» حذف کنیم چه باقی میماند؟ در نظر داشته باشیم که مقولهی عروض و قافیه مشخصا مبنای سماعی دارد، نه دستوری! یعنی اینکه از منظر دستوری، «ات» به «خرافه» چسبیده و طی یک فرایند واجی، «تای تانیث» انتهای «خرافه» حذف شده اما چنانچه از منظر علم عروض و قافیه به مساله نگاه کنیم، برای بررسی قافیه، ما نباید شکل مفرد کلمهی جمع سالم را بنویسیم، بلکه باید علامت جمع را حذف کنیم.
آیا اگر شکل مفرد دو کلمه با هم قافیه باشند اما شکل جمعشان به واسطهی یک فرایند واجی متفاوت بشود، میتوانیم، بگوییم؛ چون شکل مفردشان قافیه است، علیرغم اینکه حروف بعد از حرف رَوی در شکل جمع یکسان نیستند، دو واژه قافیه هستند؟
*
سوال غلامرضا ستاک:👇
حکم قافیه معین است. اختیارات هم مقولهای است که شاعر آگاهانه از آن بهره میگیرد. غزلی داریم قافیههای (اضافات، اعترافات و خرافات) لطفا شما دو قافیهی دیگر برای این غزل فرضی انتخاب بفرمایید و دلیل همقافیه بودن آن را هم بیان کنید. حتما شما زمان انتخاب قافیههای جدید معیار و ملاکی را برای همقافیه بودن در نظر دارید. این معیارها چیست؟
*
پاسخ دکتر نوید دانایی: 👇
«آفات» قافیهی معموله میسازد. قافیهی معموله از دیرباز متداول بوده و در المعجم هم تعریفش ارائه شده و مثالهای فراوانی هم در آثار بزرگان دارد.
دل می رود ز دستم صاحب دلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
این غزل چند قافیهی معموله دارد. در خصوص «خرافات» هم نظرم را عرض کردم و مشتاقم پاسخ دوستان را ببینم.
*
سوال سید هاشمی از کارشناسان ادبیات فارسی: 👇
چرا راه دور میروید، در رباعی خیام تکلیف حرف رَوی چیست؟
من بی می ناب زیستن نتوانم
بی باده کشید بار تن نتوانم
من عاشق آن دمم که ساقی گوید
یک جام دگر بگیر و من نتوانم
حرف «ن» در زیستن الحاقی هست اما بقیهی قوافی الحاقی ندارند. فرض کنیم، شاعری «غم» را با «میروم» قافیه کند، تکلیف چیست؟؟؟
*
پاسخ فضل الله نکولعل آزاد به جناب سید هاشمی: 👇
قوافی سرودههای حافظ و خیام که در چند سطر بالاتر آمده، ممکن است، در تعریف برخی از قافیهسنجان، دارای اشکال باشد اما باید به این نکته واقف بود که بسیاری از بزرگان بهره بردن از قافیهی معموله را جایز دانستهاند. بزرگان سخن ولو از قواعد عدول هم کرده باشند، امروزیها میتوانند، تا همان محدودهای که بزرگان جایز شمردهاند، از آنان تبعیت کنند. یعنی اینکه سود جستن از این نوع قافیه برای ما مجاز است و نمونههای بسیاری در این زمینه "قافیهی معموله" موجود است که ذکر تمامی آن در این مقال نمیگنجد. خواننده از شنیدن قوافی ذکرشده لذت میبرد و کاری ندارد که قوافی الحاقیاند یا معموله!
از جناب ستاک که فرمودهاند؛ (به هر حال این شکل بهکارگیری قافیه کاملا غلط است) سوالی دارم و آن اینکه؛ از "غلط" چه معنایی را اراده کردهاند؟ یعنی چه غلط است؟ مگر واژهای اشتباه نوشته شده که میفرمایند؛ غلط است؟ غلط مانند اینکه؛ واژهی "ابتدا" نوشته شود؛ "ابطدا" یا اینکه محاسبهای نادرست صورت پذیرد. ایشان بهجای (غلط است) باید میفرمودند؛《برخلاف سنت شاعری است》یا اینکه؛《اصولی نیست》توضیح بیشتر اینکه؛ هر واژه میبایست، در جایگاه اصلی خود بهکار گرفته شود!
*
پاسخ جناب دکتر نوید دانایی به آقای غلامرضا ستاک: 👇
اگر فقط یکی از کلمات قافیه مرکب باشند، همچنین وقتی که پسوندها غیر همسان باشند، در حکم بسیط هستند. اساسا وقتی، پسوندها را حذف میکنیم که دو پسوند عینا یکسان باشند و ساختارشان معادل ردیف باشد، مثلا در (غمگین و سنگین) پسوندها حذف نمیشوند، چون همسان نیستند.
دوستان معتقدند، چون «خرافات» جمع «خرافه» است، اگر «ات» نشانهی جمع را حذف کنیم، «خرافه» باقی میماند. به باور من زاویهی دید بزرگواران باید تغییر کند، مانند این که بگوئیم؛ اگر از «نیاکان» «ان» را حذف کنیم «نیا» باقی میماند. یا اینگونه بپرسم، آیا "نیاکان" با "پدران" قافیه است، البته اگر مبنا را جمع با «ات» قرار دهیم، قافیهها شدیدا دچار شایگانند. «مکافات و منافات» هم قافیهی معموله هستند.
چرا وقتی «ات» الحاقی را برمیداریم، شکلِ پس از اعمال فرایند واجی را ملاک قرار ندهیم و اصرار داشته باشیم که شکل مفرد کلمه را به کار بگیریم؟
آیا وقتی «گری» را از «کوزهگری» و «هوچیگری» حذف میکنیم، اهمیتی دارد که باقیمانده اسم باشد یا صفت؟
و یک مثال مشهود: آیا کلمات «پدری و لاابالیگری» با هم قافیهاند؟
قطعا قافیهاند اما برای بررسی قافیه، اول پسوندهای یکسان را حذف میکنیم. چه باقی میماند؟ «پدر و لاابالیگر» آیا حالا لاابالیگر معنی دارد؟ نه! آیا دلالت بر این دارد که قافیه سالم نیست؟ قطعا نه!
*
فضل الله نکولعل آزاد: 👇
پرواضح است که منظور اینحقیر از حذف «ات» این بود که تنها این مطلب را افاده کنم: «اضافه و خرافه» قافیهاند. به اعتقاد من «اعترافات» ایطای جلی است.
*
سوال غلامرضا ستاک: 👇
خواستم بدانم اگر این غرل را بخواهیم، دو بیت دیگر ادامه دهیم، قوافی پیشنهادی شما چیست و چرا؟
*
پاسخ دکتر نوید دانایی: 👇
به اعتقاد من هر کلمهای که با مصوت «آ» و صامت «ف» تمام شده باشد و با «ات» جمع بسته شود، ایضا هر کلمهای که همین حروف را شامل شود، ولو بعد از اعمال یک فرایند واجی، میتواند؛ با این کلمات همقافیه باشد. دلیلش هم این است که ما در علم قافیه تعاریف مشخصی داریم: اگر واژگان قافیه مرکب باشند، باید پسوندها بررسی شوند.
چنانچه پسوندها یکسان باشند، قبل از بررسی قافیه، پسوندهای یکسان را حذف میکنیم. هرگز چنین گفته نشده که پسوندها را بهگونهای حذف کنیم که واژهای بسیط و دارای نقش دستوری مشخص یا فارغ از فرایند واجی باقی بماند. قافیه مبنای شنیداری دارد. واژههای «نیاکان و پاکان» قافیه هستند، با حرف روی «کاف» آیا غیر از این است که «کاف» در «نیاکان» صامت میانجی است؟
آیا بعد از حذف «ان» جمع، «کاف» میانجی را هم حذف میکنیم که شکل پیش از جمع بسته شدنش باقی بماند؟ طبعا نه!
*
سوال غلامرضا ستاک: 👇🏻
جسارتا این مثال را نمیپذیرم، چون در «نیاکان و پاکان» فقط بر اساس اختیارات شاعری است که «پاکان» را میتوان پذیرفت.
اگر قافیهها (نیاکان، پاکان، نیکان، نزدیکان، ارکان، کان، دکان) باشد، باز هم دقیقا به همین مشکل برخواهیم خورد. در این مثال تحلیل قدری آسانتر است. گروهی از قافیهها با "ان" جمع بسته شدهاند. در گروهی دیگر "ان" الحاقی نیست. یا میبایست بگوییم: در این قافیهها «الف و نون» الحاقی را میاندازیم، حرف روی را مییابیم، حال به فرض یک قافیه بدون «الف و نون» الحاقی بنا به اختیارات هم در این میان میگنجانیم یا برعکس و یا حروف قافیه را «کاف و الف و نون» میگیریم. مثل (کان و امکان و اشکان) حرف رَوی هم مشخص و معلوم است. بنا به اختیارات یک بار هم «نیکان» را با (الف و نون) الحاقی میآوریم. در این چهارچوب در هر دو حال تکلیف حروف قافیه و حرف رَوی مشخص است. البته این گمان بنده است. منتها اگر در غزلی قافیهها را (امکان، دکان، کان، نیکان، پاکان) بیاوریم، دو قافیهی آخر ایطا است. اگر دوستان آن قافیههای آقای فاضل نظری را صحیح میدانند، باید این قافیهها را هم بنا به همان استدلالهای قبلی درست بدانند.
*
پاسخ دکتر شهاب سبزواری: 👇
قافیهها درست است. غیر از دو کلمهی آخر که یکی از آن دو را باید رد کنیم و نادرست بشماریم. حروف قافیه (ان) و روی (ن) است.
*
فضل الله نکولعل آزاد: 👇
کاملا درست است جناب دکتر سبزواری گرامی!
*
سوال غلامرضا ستاک: 👇🏻
یکی را هم که پذیرفتیم، به حساب اختیارات میگذاریم. البته یکبار هم میتوان واژهای مثل «ارکان» را بنا به اختیارات در جمع این قوافی بپذیریم. اینکه به کل "رَوی" را شناور کنیم، از نظر من صحیح نیست و این مشکل فقط در قافیههای عربی بهوجود میآید. چه بهتر که در شعر فارسی از این ترکیبات نحوی عربی بپرهیزیم.
*
پاسخ: فضل الله نکولعل آزاد 👇
جناب ستاک گرامی! منظورتان از اختیارات شاعری چیست؟ از خودتان قاعده میتراشید؟ گویا قافیه را با وزن اشتباه گرفتهاید! اینها را اختیارات نمینامند. دستکم قافیهسنجاق یا قافیهپردازان به چنین نکتهای اشارت نکردهاند!
پاسخ دکتر نوید دانایی: 👇
حرف «روی» نمیتواند «ت» باشد، مگر این که بپذیریم، شعر شدیدا دچار ایراد شایگان است.
*
سوال دکتر شهاب سبزواری:👇🏻
به نظر شما، حرف روی در غزل جناب فاضل چیست؟
*
پاسخ فضل الله نکولعل آزاد: 👇👇👇👇
از نظر من حرف رَوی، گاه، «ف» و گاه «ت» است که گمان میکنم، «اعترافات» را باید حذف کرد و از «اضافات» و «خرافات» نیز یکی کافی به نظر میرسد.
*
سوال غلامرضا ستاک:👇🏻
بررسی حرف روی در این چند قافیه چندان دشوار نیست
۱ اضافات (جمع اضافه) "ات" هم الحاقی است اما در صورت حذف "ات" حرف رَوی حقیقی قبلا در این جمع بستن افتاده پس رَوی نداریم، اجبارا حرف روی «ف»
۲ آفات/ الحاقی ندارد/ روی «ت»
۳ مکافات/ الحاقی ندارد/ روی «ت»
(تا اینجا حرف روی «ت» است)
٤ اعترافات/ «ات» قطعا الحاقی/ «ف» را حرف رَوی
(تنها قافیهای که بطور قطع میتوان گفت حرف روی «ف» است)
۵ منافات (جمع نفی، منافی) اینجا هم نه میشود «ات» را انداخت و نه بهحساب آورد. حرف رَوی سردرگم میشود. حرف روی «ت» یا «ف» یا «ی»؟
در «منافات» حروف اصلی (ن ف ی) است و حرف عله در این جمع بستن می افتد پس کلا در جستجوی حرف روی نباید بود!
٦ «خرافات» (جمع خرافه) همان حکم «اضافات» اینجا هم جاری است. آیا به جرات میتوان حکم داد، حرف روی «ف» است یا «ت»؟
*
پاسخ فضل الله نکولعل آزاد؛ 👇
ببینید، جناب ستاک، باز در بند ۵ فرمودهاید؛ "منافات" جمع "نفی" و "منافی" است، هر چه گفتهام و دوستان نظر مرا تایید کردند که "منافات" جمع "نفی" و "منافی" نیست، باز شما حرف خودتان را میزنید.
دوست عزیز! این بحثها ابتدایی است. در سطرهای پایینتر بهروشنی پاسخهای لازم بیان خواهد شد.
*
پاسخ دکتر نوید دانایی: 👇👇👇
به اعتقاد من حرف «ف» روی است. برای قوافی معموله رَوی متفاوت لحاظ میکنید؟
*
سوال غلامرضا ستاک:👇🏻
آیا آوردن قافیهی معموله، جزء اختیارات شاعری نیست و آیا به کرات میتوان در یک غزل آورد؟ چنانچه درست درس پس داده باشم، اصولا خودِ معنا و مفهوم "قافیهی معموله" پاسخ تمام ابهامات قوافی این غزل است اما در مجموع بهقول حضرت حافظ:
"عیب می جمله بگفتی هنرش نیز بگو"
کمتر غزلی سراغ دارم که حروف قافیه به چهار واج برسد و در این غزل جناب نظری
[آ. ف. ا. ت] را حروف قافیه انتخاب فرمودند که از این منظر قافیه دلچسب است.
*
پاسخ دکتر نوید دانایی: 👇👇
با استناد به منابع آکادمیک نکاتی را عرض میکنم. در هر مورد که بفرمایید، منبع را با ذکر صفحه تقدیم میکنم.
قافیهی معموله از انواع قافیه است. تقسیمبندی خاصی ندارد و اساسا در مبحث قافیه چیزی به اسم اختیارات شاعری نداریم.
در مورد تعدادش در هیچ منبعی، هیچ گونه محدودیتی اعلام نشده، اگرچه شخصا معتقدم بهتر است، در یک غزل بیشتر از یکبار بهکار نرود که این نظر و سلیقهی شخصی من است. با التفات به این که «ات» حروف الحاقیه و ردیف محسوب میشود، قافیهی غزل یاد شده، مثل اغلب قوافی با دو واج ساخته شده است.
*
سوال غلامرضا ستاک: 👇
هر گاه حرف از قافیه به میان میآید، قطعا مبحث «عیوب
قافیه" نیز عنوان میشود.
"عیوب قافیه" را هم ملقبه و غیر ملقبه عنوان کردهاند که
قافیهی معموله، مصنوع، خطی، ردالقافیه، از شمار "عیوب قافیه"ی غیر ملقبهاند.
با توجه به پیشینهی مطالبی که از شما در این گروه خواندهام، تصور میکنم، شما هم قافیهی مصنوع و قافیهی خطی را حتما جزء عیوب غیرقابل انکار قافیه میدانید.
البته رد القافیه و قافیهی معموله را بعضی عیب نمیدانند، که هیچ، بلکه صنعت هم میشمارند. منتها همانند شما بطور قطع معتقدم رد القافیه و قافیهی معموله فقط و فقط یکبار میتواند، در شعر بیاید که از دیرباز آنرا (درست یا غلط) بعنوان اختیار شاعر در قافیه میشناسم که اگر (فقط یک مرتبه) دقیق و زیرکانه بکار گرفته شود؛ صنعت است، در غیر این صورت عیب قافیه شمرده میشود که بینابین آنرا فرض کرده و اختیار نامیدم ولی به هر جهت صحبت از "عیوب قافیه" است.
*
پاسخ فضل الله نکولعل آزاد: 👇🏻👇👇
«منافات» واژهای مستقل است و با «خرافات» که جمع مونث «خرافه» است، قافیه است.
در «خرافات» حرف «ف» رَوی است اما در «منافات» حرف «ت» اما چون قافیه، مانند وزن شعر، سماعی است؛ لذا به تصور من قافیه قرار دادنشان که به گوش نیز خوشایند است، اشکالی ندارد ولو حرف رَوی تغییر کرده باشد. منتها از نظر من «اعترافات» تکرار قافیه محسوب میشود و از «اضافات» و «خرافات» نیز یکی کافی به نظر میرسد. چون هر کدام با دیگر قوافی، تکراری محسوب میشود. «ایطای جلی»
اما شخصی مثل جناب فاضل نظری باید دربارهی قوافی تکراری و تغییر حرف «رَوی» توضیحهای لازم را در زیر شعر خود ارائه میدادند.
*
سوال غلامرضا ستاک:👇
در مورد جابجایی در حرف رَوی از شیخ اجل غزل معروف "ما گدایان خیل سلطانیم" را میتوانیم، مثال بزنیم. منتها بنده الساعه چند قافیه را به چند جملهی پراکنده متصل میکنم (فاقد محتوا) که جابجایی صحیح حرف رَوی را بتوان مثال زد.
قافیه را "کرمان" و "درمان" در نظر گرفتم: از کریمان نیک کرمانیست/ از بزرگان تیم درمانیست/ سخنش بسکه خوب و شیرین است/ بتمرگش کم از بفرما نیست/ اهل فضل و کمال و معرفت است/ نام نیکوی این پسر، مانیست.
البته یک ردالقافیه هم در بیت دوم بیاوریم مجموعه ی کاملی در دست داریم.
*
پاسخ دکتر شهاب سبزواری: 👇👇👇🏻👇👇
به نظر من آن حروف مشترک (اف) از مقولهی اعنات است و کارکردش افزایش موسیقایی و غنای قوافی است. در این مثال اگر هر کدام از اشکال بکارگیری قافیه، تکرار شود (بجز قوافی اصلی) میتوان گفت؛ نظم قافیهها بههم خورده و کلا قوافی غلط خواهند بود.
*
سوال غلامرضا ستاک:👇🏻
کلمات (درمان و کرمان) حروف قافیهاش (ان) است و حروف مشترک قبل از (ان) یعنی (رم) جزء قافیه بهحساب [می] آیند؟
*
پاسخ دکتر شهاب سبزواری: 👇🏻👇👇
این کار که نوعی به زحمت انداختن غیر لازم خود است، اعنات (لزوم مالایلزم) نام دارد. حروف قافیه در سمت چپ مصوت میآیند، نه در سمت راست! هر قدر حرف مشترک در سمت راست مصوت باشند، جزء قافیه نیستند. مانند: حروف (کای) در «شکایت و حکایت» که جزء قافیه به حساب نمیآیند.
*
سوال غلامرضا ستاک:👇🏻
یعنی در کرمان، درمان، فرمان و ... شما حروف قافیه را فقط «ان» بهحساب می آورید؟
*
پاسخ دکتر شهاب سبزواری: 👇👇👇
بله! کاملا همین طور است.
*
سوال غلامرضا ستاک:
با این حساب واژگان (کرمان، هرمان، فرمان، درمان، کاشان
صحیح است؟
*
پاسخ فضل الله نکولعل آزاد: 👇👇👇
قافیهها صد در صد درست است، البته شما مرقوم فرمودهاید؛ "واژگان" و باید میفرمودید؛ "قافیهها"
ببینید حافظ میگوید؛
یوسف گمگشته باز آید به (کنعان} غم مخور
کلبهی احزان شود روزی (گلستان) غم مخور
سامان غم مخور
طوفان غم مخور
قرآن غم مخور
پنهان غم مخور
مغیلان غم مخور
دوران غم مخور
یکسان غم مخور
خوشخوان غم مخور
ضمنا دوست عزیز! "حرمان" صحیح است نه "هرمان" بهمعنای؛ "قلعه" که در سطرهای بالاتر مرقوم فرمودهاید. واژهی "هرمان" بسیار کهنه است و امروزه کاربردی ندارد و مطمئن هستم، منظور شما "حرمان" بهمعنای؛ "ناامیدی است، نه "هرمان" بهمعنای؛ "قلعه" چنانچه به قافیههای غزل ذکرشده، نگاهی عمیق بیفکنید، به پاسخهای لازم خواهید رسید، مگر اینکه بخواهید، خود را برتر از حافظ شیرازی ببینید. در مطالبی که در گذشتهتر از شما خواندم، به قوافی سرودههای پروین اعتصامی و شیخ اجل سعدی شیرازی، ایرادهایی وارد کرده بودید.
*
پاسخ دکتر شهاب سبزواری: 👇🏻👇👇
مشکل اینجاست که برخی از دوستان حروف مشترکِ سمت راست مصوت را (مصوت حروف اصلی قافیه را) جزء قافیه میدانند.
*
پاسخ فضل الله نکولعل آزاد: 👇🏻👇👇
بله متاسفانه! دقیقا همینطور است، دکتر سبزواری گرامی!
*
غلامرضا ستاک: 👇🏻
اینجا حروف مشترک فقط الف و نون است و قابل قیاس با مثال من نیست
*
پاسخ فضل الله نکولعل آزاد: 👇👇🏻👇👇
عجب!
دوست عزیز، این مثالی بود که شخص شما در پنج پست بالاتر زدید. چرا بیراهه میروید، برادر من؟
*
پاسخ دکتر شهاب سبزواری:👇👇🏻👇👇
این از بدیهیات قافیه است که شما میتوانید، مثلا: فرمان، طوفان، گلستان، احزان و ... را قافیه کنید و حروف قافیه هم (ان) است.
تاکید میکنم هر حرف مشترکی که در سمت راست مصوت (مصوت حروف اصلی قافیه) باشد، جزء قافیه نیست لذا در کلمات فرمان و کرمان و حرمان و ... نیز همین قاعده مطابقت دارد.
*
سوال غلامرضا ستاک: 👇🏻
اصل پرسشم این است، اگر غزلی با قوافی «کرمان. هرمان. فرمان. درمان» داشته باشیم، با قافیهی «کاشان» ادامه میدهیم؟
البته غلط نیست، ظلم است در حق قوافی قبل
*
پاسخ فضل الله نکولعل آزاد: 👇🏻👇👇
دقت بفرمایید:
در قوافی مورد اشارهی شما از قاعدهی اعنات یا لزوم مالایلزم بهره برده شده است. بله، قافیه است! اگر قوافی یک شعر: (فرمان و درمان و کرمان و حرمان) هم باشد. (یا به قول شما "هرمان" بهمعنای؛ "قلعه" که البته گمان نکنم، منظور شما "قلعه" بوده باشد، چون مطمئن هستم، معنای این واژهی بسیار کهن را که دهها قرن است، کاربرد خود را از دست داده، نمیدانید) باز شما میتوانید، کاشان. پیکان. دیوان را با آن قافیه قرار دهید. اگر کسی گفت؛ نمیشود، فقط کافی است، او را به من معرفی کنید.
در اینجا «میم» از درجهی اعتبار قافیه ساقط و تنها برای زیبایی قلمداد میشود.
اینکه فرمودهاید؛ چنین قافیه ظلم در حق دیگر قوافی بهشمار میرود، باید به عرض مبارکتان برسانم که: خیر! این عین عدالت ادبی است. چون اصالت شعر، بیان احساس و اندیشه است نه اعنات در پردازش قافیه و اینگونه موارد ابتدایی!
یعنی اگر با قافیهپردازی مانع بیان احساس و اندیشه شویم، آنزمان است که در حق شعر ایران ستم روا شده است.
بله، هیچگونه اشکالی در قوافی مورد اشارهی شما مشاهده نمیشود، منتها چون قبل از مصوتهای بلند قافیه، اعنات حرف "میم" بوده، از نظر شما مشکوک بهچشم میآید.
*
دکتر شهاب سبزواری: 👇🏻👇👇
ممنون! این موضوع که جناب غلامرضا ستاک برایشان ظاهرا تازگی دارد، از بدیهیات قواعد قافیه است!
*
پاسخ فضل الله نکولعل آزاد: 👇👇🏻👇👇
بله متأسفانه
اینکه موضوع بحث ایشان بسیار ابتدایی است، اظهر من الشمس است.
*
سوال غلامرضا ستاک: 👇🏻
استاد ارجمند! پرسش من پیچیده نبود. فرضا اگر غزلی با قافیههای کرمان، هرمان، فرمان، درمان، داشته باشیم،
من باشم، قافیههای قبل را شهید نمیکنم و قافیهی بعدی را مثلا "حرمان" انتخاب میکنم. چون بنظرم موسیقی کناری با آن، بسیار قویتر از «ان» تنهاست.
چنانچه شما استادم شاعرید، چگونه قافیهای انتخاب میفرمودید؟
*
پاسخ فضل الله نکولعل آزاد به جناب ستاک: 👇
این موردی را که مرقوم فرمودهاید، نامش اعنات است که انجامش واجب نیست و فقط برای زیبایی اثر بهکار میرود. برای شما مثالی از حافظ آوردم تا جاییکه ایشان اجازه داده، در خلق قافیهها آزادید! شما وقتی اعنات یا لزوم مالایلزم را که از معنایش پیداست کاری غیر ضروری است، واجب میشمارید، دلالت بر این دارد، حافظ را شاعر نمیدانید.
در مورد مطلب این حقیر باتعمق بیندیشید تا به واقعیت دست یابید.
پاسخ دکتر شهاب سبزواری به جناب ستاک: 👇🏻👇👇
خب. طبیعی است! وقتی اکثر ابیات یک غزل حروف مشترکِ پیش از مصوت داشته باشند، مانند مثالهای شما، ذوق سلیم میگوید، همه بیتها این حروف را داشته باشند، بهتر است. زیرا درست است که این کار، اعنات است اما فایدهی دیداری و شنیداری را در واژههای قوافی افزون میکند. جالب است که جناب عالی با این باور، خودتان جواب سوال خودتان را دربارهی غزل "فاضل" دادید. ضمنا آنچه گفته شد با این مطلب، تعارضی ندارد، به امید آنکه همه مطالب را یکجا با هم ببینیم. موفق باشید!
*
پاسخ فضل الله نکولعل آزاد: 👇👇👇
جناب غلامرضا ستاک گرامی!
اسم این کار ستم کردن یا شهید کردن قوافی نیست بلکه عدم انجام اعنات یا لزوم مالایلزم است که یک شاعر مجرب آن را کاری اضافی میداند و اعنات یا لزوم مالایلزم آن است که در شعر چیزی که انجام دادنش واجب نیست، شاعر التزام کند.
و من الله التوفیق
۱۳۹۷/۷/۱ کرج. فضل الله نکولعل آزاد
www.lalazad.blogfa.com
www.fazlollahnekoolalazad.blogfa.com
Www.f-lalazad.blogfa.com
Www.faznekooazad.blogfa.com
http://nazarhayeadabi.blogfa.com/
★
&