وای بر اسیری
ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد !
در دام مانده باشد صیاد رفته باشد !
آه از دمی که تنها، با داغ او چو لاله
در خون نشسته باشم چون باد رفته باشد !
امشب صدای تیشه از بیستون نیامد ؛
شاید به خواب شیرین ، فرهاد رفته باشد
خونش به تیغ حسرت یا رب حلال بادا !
صیدی که از کمندت آزاد رفته باشد
از آه دردناکی سازم خبر دلت را
وقتی که کوه صبرم بر باد رفته باشد !
رحم است بر اسیری کز گرد دام زلفت
با صد امیدواری ناشاد رفته باشد ؟
شادم که از رقیبان دامن کشان گذشتی
گو مشت خاک ما هم ، بر باد رفته باشد
پرشور از [ حزین ] است امروز کوه و صحرا
مجنون گذشته باشد فرهاد رفته باشد !!
شاعر : حزین لاهیجی
www.fazlollahnekoolalazad.blogfa.com