غزل زیبایی از استاد سخن حافظ شیرازی
بهشت
عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت !
که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت
من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش
هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت
همه کس طالب یارند چه هشیار و چه مست
همه جا خانه ی عشق است ؛ چه مسجد چه کنشت ؟
سر تسلیم من و خشت در میکدهها
مدعی گر نکند فهم سخن گو سر و خشت
ناامیدم مکن از سابقه ی لطف ازل
تو پس پرده چه دانی که : که خوب است و که زشت
نه من از پرده ی تقوا به در افتادم و بس
پدرم نیز بهشت ابد از دست به هشت
حافظا ! روز اجل گر به کف آری جامی
یک سر از کوی خرابات برندت به بهشت
شاعر : حافظ شیرازی
www.fazlollahnekoolalazad.blogfa.com