اشعار سعدی , اشعار کوتاه شعدی , اشعار زیبای سعدی

 

سروده های سعدی

سعدی . نکولعل آزاد

سعدی شیرازی

اشعار سعدی , اشعار کوتاه شعدی , اشعار زیبای سعدی

من بی‌مایه که باشم که خریدار تو باشم

حیف باشد که تو یار من و من یار تو باشم

 

تو مگر سایه ی لطفی به سر وقت من آری

که من آن مایه ندارم که به مقدار تو باشم

 

خویشتن بر تو نبندم که من از خود نپسندم

که تو هرگز گل من باشی و من خار تو باشم

 

اشعار سعدی , اشعار کوتاه شعدی , اشعار زیبای سعدی

 

دوست دارم که بپوشی رخ همچون قمرت

تا چو خورشید نبینند به هر بام و درت

 

جرم بیگانه نباشد که تو خود صورت خویش

گر در آیینه ببینی برود دل ز برت

 

جای خنده‌ست سخن گفتن شیرین پیشت

که آب شیرین چو بخندی برود از شکرت

 

راه آه سحر از شوق نمی‌یارم داد

تا نباید که بشوراند خواب سحرت

 

اشعار سعدی , اشعار کوتاه شعدی , اشعار زیبای سعدی

 

علاج واقعه پیش از وقوع باید کرد

دریغ سود ندارد چو رفت کار از دست

 

به روزگار سلامت سلاح جنگ بساز

وگرنه سیل چو بگرفت ، سد نشاید بست

 

اشعار سعدی , اشعار کوتاه شعدی , اشعار زیبای سعدی

 

کهن شود همه کس را به روزگار ارادت

مگر مرا که همان عشق اولست و زیادت

 

گرم جواز نباشد به پیشگاه قبولت

کجا روم که نمیرم بر آستان عبادت

 

مرا به روز قیامت مگر حساب نباشد

که هجر و وصل تو دیدم چه جای موت و اعادت

 

شنیدمت که نظر می‌کنی به حال ضعیفان

تبم گرفت و دلم خوش به انتظار عیادت

 

اشعار سعدی , اشعار کوتاه شعدی , اشعار زیبای سعدی

 

چه فتنه بود که حسن تو در جهان انداخت

که یک دم از تو نظر بر نمی‌توان انداخت

 

بلای غمزه ی نامهربان خون خوارت

چه خون که در دل یاران مهربان انداخت

 

اشعار سعدی , اشعار کوتاه شعدی , اشعار زیبای سعدی

 

ای مهر تو در دلها ! وی مهر تو بر لبها !

وی شور تو در سرها وی سرّ تو در جانها

 

تا عهد تو دربستم عهد همه بشکستم

بعد از تو روا باشد نقض همه پیمان‌ها

 

تا خار غم عشقت آویخته در دامن

کوته نظری باشد رفتن به گلستان‌ها

 

آن را که چنین دردی از پای دراندازد

باید که فروشوید دست از همه درمان‌ها

 

اشعار سعدی , اشعار کوتاه شعدی , اشعار زیبای سعدی

 

تا بود بار غمت بر دل بی‌هوش مرا

سوز عشقت ننشاند ز جگر جوش مرا

 

نگذرد یاد گل و سنبلم اندر خاطر

تا به خاطر بود آن زلف و بناگوش مرا

 

شربتی تلختر از زهر فراقت باید

تا کند لذت وصل تو فراموش مرا

 

هر شبم با غم هجران تو سر بر بالین

روزی ار با تو نشد دست در آغوش مرا

 

بی دهان تو اگر صد قدحی نوش دهند

به دهان تو که زهر آید از آن نوش مرا

 

سعدی اندر کف جلاد غمت می‌گوید

بنده‌ام بنده به کشتن ده و مفروش مرا

 

اشعار سعدی , اشعار کوتاه شعدی , اشعار زیبای سعدی

 

دوست می‌دارم من این نالیدن دلسوز را

تا به هر نوعی که باشد بگذرانم روز را

 

شب همه شب انتظار صبح رویی می‌رود

کان صباحت نیست این صبح جهان افروز را

 

وه که گر من بازبینم چهر مهرافزای او

تا قیامت شکر گویم طالع پیروز را

 

گر من از سنگ ملامت روی بر پیچم زنم

جان سپر کردند مردان ناوک دلدوز را

 

اشعار سعدی , اشعار کوتاه شعدی , اشعار زیبای سعدی

 

پیش ما رسم شکستن نبود عهد وفا را

الله الله تو فراموش مکن صحبت ما را

 

قیمت عشق نداند قدم صدق ندارد

سست عهدی که تحمل نکند بار جفا را

 

گر مخیر بکنندم به قیامت که چه خواهی

دوست ما را و همه نعمت فردوس شما را

 

گر سرم می‌رود از عهد تو سر باز نپیچم

تا بگویند پس از من که به سر برد وفا را

 

اشعار سعدی , اشعار کوتاه شعدی , اشعار زیبای سعدی

 

اگر تو فارغی از حال دوستان یارا

فراغت از تو میسر نمی‌شود ما را

 

تو را در آینه دیدن جمال طلعت خویش

بیان کند که چه بودست ناشکیبا را

 

بیا که وقت بهارست تا من و تو به هم

به دیگران بگذاریم باغ و صحرا را

 

اشعار سعدی , اشعار کوتاه شعدی , اشعار زیبای سعدی

 

آیین برادری و شرط یاری

آن نیست که عیب من هنر پنداری

 

آنست که گر خلاف شایسته روم

از غایت دوستیم دشمن داری

 

اشعار سعدی , اشعار کوتاه شعدی , اشعار زیبای سعدی

 

با جوانی سر خوش است این پیر بی تدبیر را

جهل باشد با جوانان پنجه کردن پیر را

 

روز بازار جوانی پنج روزی بیش نیست

نقد را باش ای پسر که آفت بود تأخیر را

 

ای که گفتی دیده از دیدار بت رویان بدوز

هر چه گویی چاره دانم کرد جز تقدیر را

 

زهد پیدا کفر پنهان بود چندین روزگار

پرده از سر برگرفتیم آن همه تزویر را

 

سعدیا ! در پای جانان گر به خدمت سر نهی

همچنان عذرت بباید خواستن تقصیر را

 

اشعار سعدی , اشعار کوتاه شعدی , اشعار زیبای سعدی

شاعر : سعدی شیرازی

www.fazlollahnekoolalazad.blogfa.com

نوشته شده توسط فضل الله نکولعل آزاد در چهارشنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۷ |