معرفی یک شاعر : هاله محمودی
نام شاعر : هاله
شهرت : محمودی
محل تولد شهر کرمانشاه
نامبرده از کودکی علاقهی زیادی به شعر و ادبیات داشت؛ به گونهای که از همان سالهای اولیهی دبستان به هر سرودهای که در مجلهها برخورد میکرد، آن را جدا و در دفتری یاداشت مینمود!
همچنین شاعر مذکور غالباً در دورهی تحصیلی راهنمایی بابت نوشتن انشا و شعر مورد تشویق معلمین و مسئولین مدرسه قرار میگرفت!
اما پس از پایان تحصیلات به علت ازدواج و در نتیجه بچهداری مدتی از شعر فاصله گرفت اما در سالهای اخیر به صورت جدی دوباره به نوشتن روی آورد و در مدت یک سال اولین کتاب خود را تحت عنوان ( رقص پیراهن ) به چاپ رسانید!
نامبرده هم اکنون ساکن کرمانشاه است .
از نمونه سرودههای او ⤵
نقاب
عمری است بیت اولم درگیر دوّم میشود
رنگ غزل قربـانی افکار مردم میشود
انگار سقفی از ریا پوشانده شهر عشق را
شور و شعف در کوچهی دلواپسی گم میشود
باید برای زندگی درمان قطعی چاره کرد
وقتی بهشت آرزو هم نرخ گندم میشود
در روز ، کفرست از می و مستی سخن گفتن ولی
انگورِ دزدیده شده شب راهی خُم میشود
هر کس که میبینی زده یک صورتک بر چهرهاش
کژدُم شده پروانه و پروانه کژدُم میشود
شاعر: هاله محمودی
www.fazlollahnekoolalazad.blogfa.com
★
خاطرات
خانه خراب خاطرت هستم
لطفا نگاهم را تماشا کن
بشکن سکوت مطلق دل را ...
در صحن احساست مرا جا کن
تجویز کن سبزِ نگاهت را
موج تنت آرامش دریاست
این ماهی افتاده در گِل را
با دستِ خود راهیِ دریا کن
طعم صداقت میدهد چشمت
شعر سپید سینه سرخانی
تقدیر تلخ روزگارم را
در ذهن هر آیینه حاشا کن
من شرحِ یک پرواز ناکامم
در سردی بیمرزِ پاییزی
یخ بسته قلبم در تبِ غربت
مابینِ دستانت مرا "ها" کن
ناخن نزن بر زخم چرکینم
این ابرهای تیره را بردار
حجم گلو را بُغض پوشانده
بیمار عشقت را مداوا کن
در سرزمینِ باور باران
حس میکنم پژمردن گُل را
بر باد شد احساس پروانه
فکری برای حالِ دنیا کن
یک عمر غم روی دلم مانده
یک سرزمین آوارهام بی تو
این بیت آخر را بیا برگرد
راهی بسوی خانه پیدا کن
شاعر: هاله محمودی
www.fazlollahnekoolalazad.blogfa.com
🕊 ★
بیزار از انکار
نگو حال دلم خوبست از انــکار بیــزارم !
از این لبخندهای زادهی اجبـار بیـــزارم !
ببین ذهن مرا سوهانی از اندوه میساید
سخنها مانده در قلبم و از تــکرار بیـزارم!
که از قعر دل خود دوستت دارم ولی از دور
من از افکار مسموم پس از دیـــدار بیــزارم
تَضادی بینِ من با مردم این شهر افتاده است!
همه از بیکسی من از فریبِ یـار بیـــزارم
چنان زخمی به سر انگشت احساس دلم افتاد
که حتی از تماشای گُل بیخار بیزارم
گناهم را به عالم فاش میگویم نمیترسم
من از پنهان شدن در پشتِ استغفـار بیــزارم
بخوان از گونههایِ خیسِ من احساسِ شعرم را
که از لبخندهای زادهی اجبـار بیزارم
شاعر: هاله محمودی
www.fazlollahnekoolalazad.blogfa.com
★
تب سرد
تب سردی نشسته در جانم
مثل یک دل بریدنِ آنی
مثل وقتی مسافری اما
اولین پیچِ جاده میمانی
خستهام از تمام آدمها
خسته از روزهایِ تکراری
تبِ سرد و غروب یک گوشه
ماندهام در سکوتِ بیداری
شعرهایم پر از تلاطم شد
آسمانِ دلم پر از طوفان
پیش رویم سکانسی از وحشت
با هجومِ جماعتی نادان
وقت باران شده بیا دیگر
سینهام از شراره لبریز است
دوستی از نگاهِ من کوچید
زندگی در مسیرِ پاییز است
لحظههایی که حسِ خوبی داشت
غرق شد در تلاطم دریا
خاطراتی غریب مخفی کرد
خندههای عمیقِ دنیا را
شاعر: هاله محمودی
www.fazlollahnekoolalazad.blogfa.com
لینک کانال شعر شاعر👇
@halemahmodi
"حضرت خورشید"
شورِ شیرین لبت مانندِ دریای شراب ...
ساغر جان مرا لبریز کرد از عشق ناب
دیدن و بوییدنت احساس خوب زندگی است
تیرگیها را کناری برد و آمد آفتاب
با نگاهت شوق آرامش به جانم میدهی
حضرت خورشید من! بردار از چهره نقاب
برکهی دشتِ دلم راخوب و زیبا میکند
عکس قرص صورتِ ماهت اگر افتد بر آب
حالِ خوبی دارم از حسِ قشنگ بودنت
مهربانی هدیه کن! بر قلب بیتابم بتاب !
شاعر : هاله محمودی
www.fazlollahnekoolalazad.blogfa.com