معرفی یک شاعر : ابوالقاسم لاهوتی

ابوالقاسم الهامی متخلص به لاهوتی [ شاعر ، نویسنده و روزنامه نگار انقلابی در دوران انقلاب مشروطه ] در سال ۱۲۶۴ در شهر کرمانشاه به دنیا آمد و پس از ۳۶ سال دوری از وطن ، عاقبت در سال ۱۳۳۶ در شهر مسکو درگذشت و در آرامگاه نُوودویچی به خاک سپرده شد .

او در زادگاه خود ، کرمانشاه روزنامه ی ( بیستون ) را منتشر کرد و در استانبول مجله ی پارس را نشر داد که به دو زبان فارسی و فرانسوی به چاپ می رسید !

پدرش نیز شاعری آزاد خواه و در پدید آوردن اندیشه های انقلابی در ذهن فرزند ، بسیار تأثیرگذار بود .

ابوالقاسم برای ادامه ی تحصیلات خود در نوجوانی ( شانزده سالگی ) از کرمانشاه به تهران رفت .

در سال ۱۲۸۴ اولین سروده اش که از آن بوی انقلاب به مشام می رسید ؛ در روزنامه ی [ حبل المتین ] به چاپ رسید و او را به شهرت رساند .

لاهوتی جز زبان مادری به زبانهای عربی ، ترکی ، فرانسوی و روسی آشنایی کامل داشت و در این زمینه ترجمه های بسیاری از ایشان نشر یافته است !

کتابهای :

کاوه آهنگر به سال ۱۹۴۷

قصیده ی کرملین به سال ۱۹۲۳

تاج و بیرق به سال ۱۹۳۵

مجموعه سروده ها ؛ به سال ۱۹۶۰ الی ۱۹۶۳

از تلاشهای این شاعر گرانمایه است .

مثنوی بلند باغ فردوس ( نظم سی هزار بیتی ) نیز از دیگر کوششهای اوست .

نامبرده عضو فعال حزب کمونیست ایران بود و به همین دلیل در دوران حکومت پهلوی به طور غیابی محکوم به اعدام گردید و این حکم زمینه ی فرار او را به شوروی فراهم کرد .

لاهوتی از نخستین کسانی است که سرودن در قوالب شعری گوناگون را آزمود !

زبان شعری او با ذهن مخاطب مأنوس و به دور از غموضت کلام است و از آنجا که با ادبیات اروپا آشنا بود و میخواست زبان شعری اش به گفتگو نزدیک شود ؛ همانند آنان مصاریع را کوتاه و بلند و قوافی را پس و پیش کرد و تا جایی پیش رفت که حتا گروهی او را در این زمینه پیشگام تر از نیما فرض می کنند !

لاهوتی ، چند سالی به سمت وزیر فرهنگ و هنر تاجیکستان و زمانی هم به معاونت کانون نویسندگان زیر نظر ماکسیم گورگی برگزیده شد .

در سال ۱۹۴۶ سرود ملی جمهوری سوسیالیستی تاجیکستان به وسیله ی این شاعر سروده شد .

این نگارنده در نوجوانی با این سروده با شخصیت اصلی لاهوتی آشنا شدم ! 👇

صیاد

ایا صیاد ! شرمی کن مرنجان نیم جانم را

پر و بالم بکن اما مسوزان آشیانم را

به گردن بسته ای چون رشته و بر پای زنجیرم !

مروت کن ؛ اجازت ده که بگشایم دهانم را

به پیرامون گل از بس خلیده خار بر پایم

بود خونین به هر جای چمن بینی نشانم را

در این کنج قفس دور از گلستان سوختم ؛ مردم

خبر کن ای صبا ! از حال زارم باغبانم را

ز تنهایی دلم خون شد ندارم محرم رازی

که بنویسد برای دوستداران داستانم را

من بیچاره آن روزی به قتل خود یقین کردم

که دیدم تازه با گرگ الفتی باشد شبانم را

چو لاهوتی به جان منت پذیرم تا ابد آن را

که با من مهربان سازد بت نامهربانم را

اسلامبول سپتامبر ۱۹۱۸

شایان ذکر است که متاسفانه این سروده با نام شاطر عباس صبوحی نیز در پایگاه اطلاع رسانی اینترنت به ثبت رسیده و این در حالیست که چنین سروده ای هرگز با حال و هوای عاشقانه ی شاطر عباس صبوحی سر سازگاری ندارد و سبک شناس ماهر می تواند تمیز دهد که این سروده در انحصار لاهوتی است !

و کسی تا کنون از خود نپرسیده که چرا شاطر عباس صبوحی [ طبق روایت شعر در مصراع یازدهم ] در مکان کار خود که با آرامش خیال ، شعرهای عاشقانه می سرود و خمیر شانه میزد و آنرا در تنور قرار می داد ؛ باید به قتل خود یقین کند !

چند نمونه از آثار او : ↘

اندوه

شنیدستم غمم را می خوری ، این هم غم دیگر

دلت بر ماتمم می سوزد ، اینهم ماتم دیگر

به دل هر راز گفتم بر لب آوردش دم دیگر

چه سازم تا به دست آرم جز این دل ، محرم دیگر ؟

مرا گفتی دم آخر ببینی ، دیر شد ، باز آ

که ترسم حسرت این دم برم بر عالم دیگر

ز بی رحمی نماید تیر خود را هم دریغ از دل

که داند زخم او را نیست جز این مرهم دیگر

جهانی را پریشان کرد از آشفتن یک مو

معاذالله اگر بگشاید از گیسو ، خم دیگر

به جان دوست ، غیر از درد دوری از دیار خود

در این دنیا ندارد جان لاهوتی غم دیگر

شاعر : ابوالقاسم لاهوتی

نشد یک لحظه از یادت جدا دل

زهی دل ، آفرین دل ، مرحبا دل !

ز دستش یک دم آسایش ندارم

نمی دانم چه باید کرد با دل

هزاران بار منعش کردم از عشق

مگر برگشت از راه خطا دل

به چشمانت مرا دل مبتلا کرد

فلاکت دل ، مصیبت دل ، بلا دل

از این دل ، داد من بستان خدایا !

ز دستش ، تا به کی گویم خدا دل

درون سینه ام آهی ندارم

ستمکش دل ، پریشان دل ، گدا دل

به تاری گردنش را بسته زلفت

فقیر و عاجز و بی دست و پا دل

بشد خاک و ز کویت بر نخیزد

زهی ثابت قدم دل ، با وفا دل

ز عقل و دل دگر از من مپرسید

چو عشق آمد ، کجا عقل و کجا دل ؟

تو لاهوتی ز دل نالی ، دل از تو !

حیا کن ! یاتو ساکت باش یا دل

شاعر : ابوالقاسم لاهوتی

نشستم دوش من با بلبل و پروانه در یکجا

سخن گفتیم از بی مهری جانانه در یکجا

من اندر گریه ، بلبل در فغان ، پروانه در سوزش

تماشا داشت حال ما سه تن دیوانه در یکجا

همه اسرار ما را پیش جانان برد لاهوتی

نمی مانم دگر با این دل دیوانه در یکجا

شاعر : ابوالقاسم لاهوتی

ترسم آزاد نسازد ز قفس صیادم

آنقدر تا که ره باغ رود از یادم

بس که ماندم به قفس رنگ گل از یادم رفت

گر چه با عشق وی از مادر گیتی زادم

آتش از آه به کاشانه ی صیاد زنم

گر از این بند اسارت نکند آزادم

سوز شیرین و شکر خنده ی دلداری نیست

ورنه من در هنر استادتر از فرهادم

ز اولین نکته که تفسیر نمودم از عشق

کرد اقرار به استادی من استادم

گرچه باشد غم عالم به دلم لاهوتی

هیچ کس در غم من نیست از آن دلشادم

شاعر : ابوالقاسم لاهوتی

جز عشق جهان هنر ندارد

یا دل هنر دگر ندارد

یا موسم صبر من خزان شد

یا نخل امید بر ندارد

یا بر رخ من نمی شود باز

یا قلعه ی بهت در ندارد

یا وصل تو قسمت بشر نیست

یا طالع من ظفر ندارد

یا دامن رحم تو طلسم است

یا ناله ی من شرر ندارد

یا تیر تو بگذرد نهانی

یا سینه ی دل سپر ندارد

یا عشق خط امان به او داد

یا دل ز بلا حذر ندارد

یا چشم تو با دلم رفیق است

یا شیر سیه خطر ندارد

یا با دل خسته مهربان باش

یا جان بستان ضرر ندارد !

شاعر : ابوالقاسم لاهوتی

تا پرتو خورشید به کوه و دمن افتد

گل باشد و بوی خوش او برچمن افتد

دستی که بیازد بتو در زیر فلک نیست

ور هست چنین دست خیانت ز تن افتد

فتوی به فنای تو دهد هر دهن شوم

با مشت پر از قدرت ما از سخن افتد

هر سر که به نقصان حدود تو کند فکر

با دست دلیرانه ی خلق از بدن افتد

خواهد کسی ار پاره کند رشته ی فتحت

از پارچه ی ننگ به رویش کفن افتد

تو تکیه گه رنجبر روی زمینی

بر پشت زمین زلزله از این سخن افتد

بدخواه تو هرکس که بود نام سیاهش

بایست که از دفتر اهل زمن افتد

تو شمع جهانی نتواند کشدت کس

ظلمت ز چنین قصه به هر انجمن افتد

خصم تو کند جهد که دامان شریفت

زیر قدم دشمن بنیان فکن افتد

شاهین اجل همره آن بوم که خواهد

این گلشن ما در کف زاغ و زغن افتد

اینجا که بود عدل و خرد رهبر مردم

هیهات که دولت به کف رهزن افتد

بگذار عدو میرد و تو زنده بمانی

ور مهر تو پرتو به سر مرد و زن افتد

افتادن بدخواه تو امریست محقق

خواهد دلم اما که به شمشیر من افتد

شاعر : ابوالقاسم لاهوتی

Www.fazlollahnekoolalazad.blogfa.com

نوشته شده توسط فضل الله نکولعل آزاد در جمعه ۳ فروردین ۱۳۹۷ |