ناصرالدین شاه قاجار
سرگذشت ناصرالدین شاه از لحظه ی اقتدار تا دمادم مرگ :
پس از مرگ محمد شاه قاجار ، پسرش ناصرالدين ميرزای نوجوان بر تخت پادشاهی نشست !
ناصرالدین میرزا با حمایت ميرزا تقی خان فراهانی به قدرت رسید و حامی پادشاه نوجوان ایران ، تا حدی از خود استعداد و لياقت نشان داد كه ناصرالدين شاه او را به لقب امیر نظام مفتخر و به مقام صدارت اعظم منسوب کرد !
میرزا تقی خان امیر کبیر در اندیشه ی استقلال و آبادانی ایران و رفاه مردم کشور بود اما ناصرالدین شاه در پی ملیجک بازی و مسافرتهای خارج از کشور و عیش و نوش ها و زنبارگی های خود !
ناصرالدين شاه ، امیر کبیر را مردی لایق می دانست و همیشه او را مورد تقدیر قرار می داد ! بدیهی است ؛ که از عشق و علاقه ی پادشاه ، نسبت به امیر و اقدامات پر بهای این بزرگوار ، می توان دریافت که شاه ایران ذاتاً مایل بود که مملکت رو به ترقی گام نهد و به پیشرفت های چشمگیری دست یازد اما علاقه ی بی شمار او به لذات نفسانی و امور مادی ، مانع این کار می شد . پر واضح است ؛ پادشاهی که چند ماه از یک سال را در خارج از کشور سپری کند و پس از بازگشت تنها با زنان نشست و برخاست نماید و دائماً به شکار رود و از عیش و نوش بی حد و خوابیدن به زیر سرسره ی مرمر دست نکشد ؛ هرگز نمی تواند در اندیشه ی رفاه مردم خود باشد و به آبادانی و عمرانی کشور بپردازد اما امیر کبیر خود را از این موارد بر حذر داشت و هر چه خرابی و فساد را که به وسیله ی حکومت قاجار [ محمد شاه و فتحعلی شاه ] پدید آمده بود ؛ اصلاح کرد !
مادر شاه که نمی توانست نفوذ دامادش را در میان مردم به ویژه فرزند خود ، تحمل کند ؛ هر گاه که از دست او به خشم می آمد ؛ به توطئه علیه او مشغول می شد ولی صدر اعظم ایران از آنجا که متدین و درستکار و دانا بود ؛ با یاری خداوند متعال تمامی این زمینه سازی های شیطانی را دفع می کرد !
امیر کبیر تا آنجا که می توانست در سرتاسر ایران آرامش و امنیت برقرار کرد و ارتش ایران را منظم و جنگهای داخلی را سرکوب نمود ! او همچنین به ایجاد عدالت در کشور پرداخت و از آنجا که می دانست برای برقراری عدالت و کوتاه کردن دست متجاوزان و رشوه خواران اول میبایست از نزدیکان حکومتی و درباریان شروع کند ؛ بدون هیچ ملاحظه با زورگویان حکومتی به مبارزه ی سختی پرداخت و آنان را به زور از رشوه گيری بر حذر داشت !
از دیگر کارهای ارزشمند امیر ، تاسيس مدرسه ی دارالفنون است که موجب رشد اندیشه و آگاهی نوجوان و جوانان این مرز و بوم گردید و انتشار روزنامه ی وقايع الاتفاقيه از دیگر کارهای عام المنفعه و سودمند این مرد بزرگ است و کاهش دادن القاب پوچ و حقوق اطرافیان حکومتی نیز از اقدام های مثبت و سازنده ی امیر کبیر بشمار می رود !
او همچنان به اصلاحات کشور ادامه داد و درستکاری اش موجب بوجود آمدن مخالفین و معاندین گردید !
ميرزا آقا خان نوری [ اعتماد السلطنه ] مردِ بی کفایتِ توطئه گر ، خطرناکترین دشمن ایران و صدر اعظمش ، میرزا تقی خان فراهانی محسوب می شد !
این رذلِ خائن به یاری مادر شاه [ مهدِ عُلیا ملقب به ملک جهان ] و درباريان پلید قاجاری ، در نزد ناصرالدين شاه از امیر کبیر بدگویی کرد و او را خطری جدی برای سلطنت معرفی نمود !
مادر ناصر الدین شاه که به خاطر فساد و بیماری جنسی اش کینه ی داماد خود را به دل گرفته بود ؛ پسرش را قانع کرد که امیر با نفوذی که میان مردم و ارتشیان بدست آورده در اندیشه ی براندازی سلطنت قاجار است و از آنجا که امیر بارها به ناصرالدین شاه گوشزد کرده بود که شما باید سلطنت کنید ؛ نه حکومت ، هراس و وسوسه ی فکری در وجود شاه قوت بیشتری گرفت ؛ به گونه ای که مدتها افسرده حال بود !شاه ، امیر را امین می دانست اما مادرش و دیگران پیام دیگری را به او تلقین می کردند !
او مدتی را با ترس و افسردگی سپری کرد اما برای اینکه به این هراس پایان دهد ؛ امير را از صدارت بركنار و به فين كاشان تبعيد كرد !
چهل روز گذشت !
مهد علیا ، شاه را مست کرد و در حالت مستی پسرش ، حکم قتل امیر را با مهر و امضا از او گرفت !
ماموری را با تهدید فرمان دادند تا در حمام فین کاشان با تیغ ، رگ دست امیر را بزند ! او نیز چنین کرد و پس از آن به نقطه ی دیگری از حمام رفت و دور از چشم حاضرین ، با همان تیغ سینه ی خود را درید !
بعدها همسر امیر گفت : در حالیکه این مرد بزرگ در حال تسلیم کردن جان به جانان بود ؛ ماموران مزدور درباری برای شکنجه ی بیشتر کمرش را با لگد شکستند !
بستگان و دوستان امیر او را به کربلا بردند و چند بار ، دور حرم امام حسین گرداندند و در همانجا به خاکش سپردند !
هنگامی که شاه از حالت مستی خارج شد ؛ دریافت که چه اشتباه شومی را مرتکب شده است ؛ از این روی در غم از دست دادن امیر ، بسیار گریست اما هرگز از اخلاق زشت خود [ ملیجک بازی و زنبارگی ] دست بر نداشت که هیچ بلکه در نبود امیر کبیر خود را آزادتر حس می کرد و بر اعمال غیر اخلاقی خود نیز افزود تا جایی که شاهدان عینی گفته اند :
ملیجک از کودکی از نزدیکان شاه بشمار می رفت او که کوتاه قد و لاغر اندام بود ؛ در اندک مدتی توانست توجه شاه را به خود جلب کند و شاه تا حدّی به او علاقه نشان می داد که روزی در کالسکه ی سلطنتی باقی مانده ی سیب گاز زده ی او را خورد !
داستان سرسره ی ناصری قاجار شهره ی عام و خاص است .
سرسره ی ناصری یا سرسره ی مرمر وسیله ای بود که برخی از پادشاهان سلسله ی قاجار ، به ویژه ناصرالدین شاه از آن برای آمیزش جنسی با زنان حرمسرای خود استفاده می کردند .
بنابر روایتی جامعتر ، شیوه ی استفاده از این وسیله بدینگونه بود که شاه و زنان حرمسرایش عریان می شدند و دو زن در بخش پایین سرسره ، او را محکم نگاه می داشتند و زنان به نوبت از بالای سرسره به پایین سرازیر میشدند و بعد از تماسی کوتاه دوباره برای سر خوردن مجدد ، پشت آخرین زنِ در حال انتظار ، می ایستادند تا به همین ترتیب دوباره از بالا به پایین سرازیر شوند .
علی اکبر دهخدا نویسنده ی مجموعه نوشته های چرند و پرند و ضرب المثل های معروف ایران می گوید :
[[[ ترک عادت موجب مرض است . یعنی : همانگونه که فتحعلی شاه قاجار اگر روزی دو ساعت زیر سرسره ی عمارت نگارستان طاق واز نمیخوابید ناخوش میشد !! ]]]
یرواند آبراهامیان محقق ارمنیِ ایرانی تبار ( ۱۳۱۹ خورشیدی برابر با ۱۹۴۰ میلادی ) استاد دانشگاه نیویورک ، در این باره میگوید :
[[[ بنا بر روایتی فتحعلی شاه قاجار بر طبق عادت روزانه عریان ( زیر سرسره ) به پشت دراز میکشید تا زنان حرم سرایش یک به یک برهنه از روی تن او سر بخورند . ]]]
[[[ والتر جان ریموند ( ۲۴ فوریه ی ۱۹۳۰ - اکتبر ۲۰۰۷ ) ناشر آمریکایی تبار ، استاد ارشد علوم سیاسی و رئیس دانشکده ی علوم اجتماعی دانشگاه ساینت پاولز مینویسد :
فتحعلیشاه ، زمانی را صرف التذاذ از زیبا رویان عریان حرمسرای خود می کرد ؛ به گونه ای که زنان به نوبت از سرسره ای به پایین سرازیر می شدند و در میان بازوانش قرار می گرفتند و بعد از آن رقصکنان در حوض آب شناور می گشتند ! ]]]
پس از قتل امیر ، ناصرالدین شاه ، آسوده تر به خوشگذرانی های خود می پرداخت و روزهایش را بدینگونه سپری می کرد !
او [ ميرزا آقا خان نوری ] را به مقام صدارت برگزید .
یکی از تاثیراتی که برکناری امیر از مقام صدارت و قتل او ، بر ایران گذاشت ؛ آمدن فردی نالایق به جای او و تسلیم شدنش در برابر انگلیسی های اجنبی و در نتیجه جداسازی هرات از ایران بود !
میرزا آقا خان بعد از گذشت حدود یک سال از زمان قتل امیرکبیر بنا به احترام و تشکر و قدردانی از حمایت بی شائبه ی انگلیسیها از او به منظور برکنار کردن امیر ، شهر هرات را که در آن زمان بسیار مورد نیاز انگلیسی ها بود ؛ به استعمار پیر واگذار کرد و در مقابل انگلیسیهای قدر نشناسِ حریص نیز وارد جنوب ایران شدند و این امر موجب شد که ایران استقلال افغانستان را به رسمیت بشناسد و بدین ترتیب افغانستان برای همیشه از ایران جدا شد و دیگر روی آرامش را به خود ندید ! در صورتی که اگر امیر زنده بود ؛ هرگز استقلال افغانستان را نمی پذیرفت و انگلیسی ها را به زانو در می آورد !
هر چند که ناصرالدین شاه بیشتر اوقات خود را به بطالت می گذراند اما گاه به امور ادبی می پرداخت و شعر می سرود !
با آمدن دستگاه چاپ به ایران ، چاپ تمبر و اسكناس در ایران رونق گرفت ! وارد کردن دوربین عکاسی را نیز می توان از دیگر اقدامات مثبت ناصرالدین شاه بشمار آورد !
[ کشته شدن ناصرالدین شاه قاجار ]
آورده اند که « محمد ولی میرزا » پسر « فتحعلی شاه » از حوادث آینده با خبر بوده و از جمله حکومت « ناصرالدین شاه » را نیز نیم قرن پیشبینی کرده که ایشان قرانی دارد و اگر از آن عبور کند ؛ سی سال دیگر حاکم ایران خواهد بود و روایت دیگری بدین صورت است که مفسری که در تفسیر پیشگویی ها تبحر خاصی داشت ؛ زمان قران ناصرالدین شاه را به ایشان گوشزد می کند و می گوید که چند روز باید در کاخ بماند تا زمان قران بگذرد و بدین شیوه شاه را چند روز در عمارت نگاه میدارند . شاه اعلام میکند که فردا می بایست به شاه عبدالعظیم برود اما اطرافیان از او می خواهند که برای اطمینان بیشتر یک روز دیگر صبر کند و پای خود را از کاخ بیرون نگذارد !
شاه ناراحت می شود و می گوید : چند روز مرا در کاخم حبس کردید و دیگر کافیست !
فردای آنروز ناصرالدین شاه کاخ را به مقصد شاه عبدالعظیم ترک می کند ! هنوز شاه راه زیادی نپیموده بود که ناگهان مفسری دریافت که روز گذشته روز قران شاه نبوده ؛ بلکه همین امروز آن روز موعود است ! از شدت ناراحتی بر سر کوفت و مردی را مأمور کرد تا به شاه برسد و بگوید که در محاسبه اشتباهی صورت پذیرفته و قران ایشان دیروز نبوده و امروز است اما مأمور هر چه تلاش کرد به کالسکه ی سلطنتی نرسید !
حال جزییات ماجرا ⤵
پنجشنبه یازدهم اردیبهشت ماه ۱۲۷۵ هجری شمسی ، شاه قاجار روز را با دلهره به شب رساند . پس از صرف شام با نزدیکان خود از جشن و شادمانی سخن به میان آورد و گفت :
از اینکه به لطف خدا نیم قرن به شادمانی حکومت کردم ؛ می بایست به منظور شکر گزاری از خدا به حرم عبدالعظیم بروم ! سپس به امین همایون اطلاع داد که نظر خود را تغییر داده و به بهارستان نمیرود !
صبح فردای آن شب نظافتچی های شهر که تصمیم داشتند خیابانهای شمال شرقی ارک را جارو کنند ؛ تغییر موضع دادند و به نظافت خیابان های جنوب پرداختند وآب فروشان [ سقّاها ] آب مشک بر زمین خشک خیابانها پراکنده کردند .
شاه طبق عادت دیرینه ی خود ، دیر از خواب برخاست و به رسم همیشگی به حمام رفت ! پس از استحمام ، لباس تازه ای بر تن کرد و پای را از کاخ بیرون نهاد و نزدیک ظهر به حرم حضرت عبدالعظیم رسید !
به محض ورود به محوطه ی حرم ، امر کرد که زایرین را از صحن حرم حضرت عبدالعظیم به بیرون نرانند و زنان و مردانی که به منظور زیارت آمدهاند ؛ به حال خود رها باشند اما با آنکه ماموران سلطنت شاهنشاهی از روی عادت مردم را پراکنده میکردند ؛ باز اجتماعی از مردم باقی بود !
شاه از صحن گذر کرد و روبروی آرامگاه امینه ی اقدس ، فاتحه ای خواند . سپس توجه خود را به سوی ایوان داخل معطوف کرد !
انبوهی از مرد و زن در روضه خوانی حرم بودند !
شاه پس از زیارت و فاتحه خوانی ، همینکه صدای اذان ظهر را شنید دستور داد که همانجا سجاده ای پهن کنند تا نماز ظهر را به جای آورند و پس از ادای فریضه به خوردن ناهار و پس از آن نیز به استراحت بپردازند !
مأموران دویدند و فرشی آوردند تا اسباب نماز را آماده کنند ! ناصرالدین شاه در آئینه های حرم چهره ی خود را می نگریست .
آرام روی خود را به سوی دیگری معطوف داشت که در ضلع جنوب غربی آرامگاه ، صدای شلیک طپانچه ای در فضا پیچید !
شاهدان عینی گفته اند :
صدایی شبیه به صندوق آهنی خالی که گویا از بلندی میان پله ها پرتاب کنند ؛ شنیدیم !
آری !
میرزا رضا کرمانی در کمین شاه بود و در انتظار فرصتی مناسب !
وقت را مغتنم شمرد و تیری به سوی شاه شلیک کرد که به قلبش اصابت نمود !
لحظه ای نگذشت که همهمه ای در اطراف وقوع حادثه طنین انداخت ! مردم به سوی ضارب حمله ور شدند و امین السلطان و چند تن از درباریان شاه را از در دیگر خارج کردند به گونه ای که حتا هیچکس از حاضرین هم متوجه نشدند ؛ چه حادثه ای برای شاه روی داده است !
کالسکه ی سلطنتی را آوردند و کالبد نیمه جان شاه را در آن قرار دادند ! صدر اعظم ، در کنارش نشست تا از او به مراقبت بپرازد !
میرزا محمد خان ملیجک یار دیرینه ی ناصرالدین شاه در برابر همدم خود نشست اما دیگر دیر شده بود ؛ چون لحظاتی می شد که شاه دیگر جان سپرده بود !
چاکران دربار و گروه سواران ، شاه بیجان را به گونه ای که همه تصور کنند ؛ زنده است از ری تا تهران آوردند !
بدین گونه که پس از اینکه امین السلطان برنامه ای اتخاذ کرد تا جسد مقتول را به صورت مخفیانه از صحن حرم به بیرون هدایت کنند ؛ در راه بازگشت به کاخ گلستان ، در کنار کالبد بی جان شاه قرار گرفت تا جسم مرده ی او را به حرکت درآورد تا برای حاضرین دست تکان دهد !
گفته اند که آخرین عبارات شاه پیش از مرگ این بوده است :
[ اگر زنده بمانم جور دیگری بر شما حکومت می کنم ]
که معلوم نیست زبانش زبان تهدید بود یا زبان پیشمانی و ترحم !
که اگر زبان پشیمانی و ترحم بود ؛ ولو زنده هم که می ماند ؛ دیگر سودی نداشت ! چرا که در دوران شادابی و جوانی چه کار عام المنفعه ای انجام داده بود تا بخواهد در هنگام پیری و ناتوانی بهتر از آن را بینجامد ؟!
بدین صورت جمعه ی موعود ناصرالدین شاه به پایان رسید !
خبر حادثه ی ترور با تعبیرات گوناگون در تمامی شهرها و روستاهای ایران پیچید !
گفته اند که یکی میگفت زنی به شاه حمله ور شده و او را زخمی کرده است !
دیگری می گفت مردی زیر پوشش چادر زنانه به شاه شلیک کرده است !
یکی می گفت : پای شاه را زخمی کرده اند و دیگری می گفت تیر قلب او را شکافته است !
چند طبیب بیگانه بر سر بالین شاه آمدند و او را معاینه کردند و گفتند گلوله به قلب شاه اصابت کرده و خیلی پیش از اینها مرده است !
امینالسلطان که در نبود ناصرالدین شاه گستاخ شده بود ؛ برای اینکه انتقام خود را از ملیجک بگیرد ؛ مرتب بر سر او فریاد می زد و او را پدر سوخته خطاب می کرد ! با خشم از او خواست تا انگشتر سلطنتی را که شاه به او داده بود به او تحویل دهد ! ملیجک انگشتر را در انگشت شاه به قتل رسیده کرد و گفت : حالا هر کس از مقامات که جرأت دارد ؛ آنرا از انگشت شاه در آورد ! بدین ترتیب کسی جسارت انجام دادن چنین کاری را نکرد !
امین السلطان تلاش کرد تا در شهر بر سر مردن شاه بحث و جدلی صورت نپذیرد و هرج و مرجی ایجاد نشود . ماموران حکومتی را به نظم شهر در نانوایی ها و دکانها گماشت تا بوسیله ی هرج و مرج و آشوب ، شهر به دست اوباشان نیفتد !
سرگذشت تلخ همسران ناصرالدین شاه ⤵
آورده اند که پس از کشته شدن ناصرالدین شاه قاجار به او لقب « شاه شهید » دادند و همسران او را « زنان شاه شهید » خواندند !
درباریان تصمیم گرفتند که با آمدن شاه جدید ، زنان ناصرالدین شاه را از کاخ سلطان بیرون کنند !
بنابر این اعلام کردند که با ورود حرمسرای شاه جدید ، همسران « شاه شهید » میبایست بدون شرط حرمسرا را ترک کنند !
از این روی ؛ روز ششم محرم ۱۳۱۳ هجری قمری پیش از آنکه زمان عده ی شان پایان یابد ؛ از حرمسرا بیرون کردند . گروهی را با قاطر و تعدادی را با کالسکه و چند زن را نیز پیاده روانه ی نقاط نامعلومی کردند !
تماشاچیان بسیاری بیرون از کاخ ، ایستاده بودند و خروج همسران شاه را مشاهده میکردند !
هر مرد تماشاچی یکی را برای خود در نظر می گرفت .
در زمان حیات ناصرالدین شاه ، هیچ نامحرمی جرأت و توانایی آن را نداشت تا بر چهره ی همسرانش نظری ولو کوتاه بیاندازد اما در آن زمان فریاد آزار دهنده ی « دور شو ! کور شو » بر فضای بیرون از کاخ طنین افکنده بود !
زنان حرمسرا ؛ بغض کنان با حالی گریان از وحشت تنهایی و بی خبری از سرگذشت فردای خود از کاخ خارج می شدند !
دیدن آن صحنه به قدری رقت آور بود که دل هر انسان را می سوزاند !
زنان ناصرالدین شاه در تمامی کوچهها و محلات شهر پراکنده شدند و گروهی نیز به خانه های دختران ناصرالدین شاه و یا اقوام دور خود پناه بردند اما این سرنوشت شوم هرگز درس عبرتی برای پسر شاه مقتول نشد !
در پایان اینکه ؛
ناصرالدین شاه تنها پادشاه قاجار بود که جز زبان فارسی و ترکی به زبان فرانسوی نیز مسلّط و همانند پدر خود به شعر و شاعری علاقمند بود !
نویسنده : فضل الله نکولعل آزاد
Www.fazlollahnekoolalazad.blogfa.com
★
منابع :
خاطرات : اعتمادالسلطنه
خاطرات : ظهيرالدوله
متن نامههای ناصرالدين شاه
كتاب جامع اميركبير و ايران تاليف فريدون آدميت
خاطرات سیاسی امین الدوله و درباریان قاجار
تاریخ بیداری ایرانیان : ناظم الاسلام کرمانی
قبله ی عالم : عباس امانت
حیات یحیی : خاطرات یحیی دولت آبادی
ایران بین دو انقلاب : یرواند آبراهامیان
نمونه شعر او : ⤵
قابلیت عشق
عشق بازی کار هر شیاد نیست
این شکار دام هر صیاد نیست
عاشقی را قابلیت لازم است
طالب حق را حقیقت لازم است
عشق از معشوق ، اول سر زند
تا به عاشق ، جلوه ی دیگر کند
تا به حدی که برد هستی از او
سر زند صد شورش و مستی از او
شاهد این مدعی خواهی اگر
بر حسین و حالت او کن نظر
روز عاشورا در آن میدان عشق
کرد رو را جانب سلطان عشق
بارالها این سرم ، این پیکرم !
این علمدار رشید ، این اکبرم
این سکینه ، این رقیه ، این رباب !
این عروس دست و پا خون در خضاب
این من و این ساربان ، این شمر دون !
این تن عریان میان خاک و خون
این من و این ذکر یا رب یا ربم
این من و این ناله های زینبم
پس خطاب آمد ز حق کی شاه عشق
ای حسینِ یکه تاز راه عشق
گر تو بر من عاشقی ای محترم !
پرده برکش من به تو عاشق ترم
غم مخور که من خریدار توام
مشتریِ جنس بازار توام
هر چه بودت داده ای در راه ما
مرحبا ! صد مرحبا ! خود هم بیا
خود بیا که می کشم من ناز تو
عرش و فرشم جمله پا انداز تو
خوش بود در بزم یاران بلبلی
خاصه در منقار او برگ گلی
خود تو بلبل ، گل؛ علی اصغرت
زودتر بشتاب سوی داورت
شاعر : ناصر الدین شاه قاجار
Www.fazlollahnekoolalazad.blogfa.com
دلبری
دل می بری و روی نهان میکنی چرا ؟
خود می کُشی مرا و فغان میکنی چرا ؟
گر در خیال مرهم دلهای خسته ای
زلف سیاه مشک فشان میکنی چرا ؟
تا چند روی خویش نشان میدهی به خلق
راز مرا ز پرده عیان میکنی چرا ؟
شاعر :ناصر الدین شاه قاجار
Www.fazlollahnekoolalazad.blogfa.com