دوبیتی ها
شب روشن ؛ شب مهتابی من
گلِ سرخ و سپید و آبی من
دگر خوابی به چشمانم نیاید
که از عشق تو شد بی خوابی من
★
مرا لبریز از غم کرد و بگریخت
دلم را غرق ماتم کرد و بگریخت
دراین زندان که عالم سوز باشد
شرر در جان عالم کرد و بگریخت
★
کنار چشمه ی آب آمدی تو
به چشمه با تب و تاب آمدی تو
درون برکه ای آرام دیدم
که با پیراهن خواب آمدی تو
★
میون آسمون مهتاب اومد
نسیم نیمه شب بی تاب اومد
نسیم نیمه شب آهسته می گفت
بخواب آسوده وقت خواب اومد
★
به شبها پرده ای در ساز من باش
طنین نغمه ی آواز من باش
به قصر الدشت شبهای بهاری
شراب خلّر شیراز من باش
★
دگر از من جوانی را گرفتی
نشاط و کامرانی را گرفتی
چگونه از تو پرسم من که دیگر
تو شور زندگانی را گرفتی
★
گل باغم ؛ بهارت را ببینم
دو چشم پر خُمارت را ببینم
دلم خواهد بیایی در بر من
که آن شور و شرارت را ببینم
★
تمام کوه و صحرا لاله زاره
همه.دشت و دمن ها چشمه ساره
قناری باز می خواند به شاخه
که عید آمد عزیزان نو بهاره
★
بلور اندام شیرین لب کجایی
گل مهتاب باغ شب کجایی ؟
مرا کُشتی دگر از دوری خود
بگو بامن که لامذهب کجایی ؟
★
مرا ای نازنین از تو سؤالی است
کجایی؟ این چه دیدارِ محالی است
پس از عهد و وفاداری که بستیم
دو روزه رفتی و امروز سالی ست
★
مرا گفتی که دل دریا کنم من
سرِ دل را برایت وا کنم من
چگونه از دلم خواهی که دیگر
ز عشق و عاشقی پروا کنم من
★
دلم خواهد گلِ پروانه ی من
گل گیسو ؛ گل دُردانه ی من
به شب خواهم که از پشت کپرها
به آرامی بیایی خانه ی من
★
کبوتر جان تو را بی تاب دیدم
از این زندان رها شو ای امیدم !
برو هرجا که میخواهی بزن بال
کبوتر چاهی سبز و سپیدم
★
تو الماسی ؛ به چشمم کوه نوری
تو زیبایی ؛ پر از شعر و شعوری
نظیرت را نمی بینم به عالم
مکن از عاشق دلخسته دوری
★
ز بس حال دلم غم خیزه حالا
غم تو بر دلم می ریزه حالا
به من گفتی به زودی بر می گردم
زمستون رفتی و پاییزه حالا
★
شاعر : مجید شفق
Www.fazlollahnekoolalazad.blogfa.com