دوبیتی ها

 

مجید شفق

 

نوشتم از برایت عاشقانه

که ای باغ پر از شور و ترانه

ببر دل را بدان باغ خیالی 

در آنجایی که عشقت زد جوانه

 

 

شب مهتابی و با کوکب عشق 

شبِ شبخوانی و تاب وتب عشق

شب راز و نیاز عاشقانه 

شبِ عشق و شب عشق و شب عشق

 

 

دل من عاشقِ سر در کمند است

خریدارم بگو ناز تو چند است

مرا امید دیدارت محال است

که اقبالم به کوتاهی بلند است

 

 

مکن ای عشق من با من تک و تاز

دلم را با تو قسمت می کنم باز

دلم خواهد چو کفتر پر بگیرم

کنم همراه تو پرواز پرواز

 

 

تو که چون آهوی سر در کمندی

شود آیا دمی با من بخندی ؟

مرا تا اوج شادی می کشانی

اگر در را به روی غم ببندی

دو چشمم بر دو چشمت دیدن آموخت

چو ماه نیمه شب تابیدن آموخت

لبِ سرخ پر از شهد و نباتت

به گرمی بر لبم بوسیدن آموخت

بهار اومد ؛ گلِ خورشید داغه

سحر شد ؛ نغمه ی بلبل به باغه

چراغ لاله روشن شد به صحرا

بیابون در بیابون چلچراغه

چراغ لاله روشن شد دوباره 

شکوفه پر ز عطر نو بهاره

نیگا کن برف کوهها آب گشته

همه دشت و بیابون لاله زاره

دلم آبینه ی شعر و ترانه است

قسم هایم برایت عاشقانه است

همیشه گریه ها و خنده ی من

بهانه در بهانه در بهانه است 

دو روزه رفتی و امسال سالی است

برای من همیشه این سؤالی است

رسیدن بار دیگر بر تو انگار

از این پس بهر من خواب و خیالی است

نشستی در وجودم عاشقانه

شکستی عهد و پیمان بی بهانه

نشانت را ندانم از که پرسم 

ز پیشم پر زدی رفتی شبانه

دلم خواهد به رسم پایداری 

به انگشتت گذارم یادگاری

بگو با مادرت کی می توانم

که با یک گل بیایم خواستگاری

تو در دشت خیال من چراغی

صفای دلنشین و لطف باغی

چرا از عاشق دلخسته ی خود

ز بی مهری نمی گیری سراغی

ز بالاها به زیر افتاده ام من

ز دریا در کویر افتاده ام من 

همه یاران من آزاد ؛ امّا

به دام تو اسیر افتاده ام من

 

 

شاعر : مجید شفق

Www.fazlollahnekoolalazad.blogfa.com

نوشته شده توسط فضل الله نکولعل آزاد در چهارشنبه ۲ اسفند ۱۳۹۶ |