درد زندگی

دست از گلوی نفس هایم بردارید

دیگر طاقتی در دستانم نمانده 

تا قولنج زندگی را بشکنم

اندکی از عمر دنیا باقی مانده و

اندکی از مهلت من نیز

گذشته است

پدری در آسمان و  

فرزندی در من بی تابی می کنند

هر چه انتظار کشیدم

و هر چه از زمان گذشتم

زمان در زمین 

گردید و

از من نگذشت

تاریخ تکرار شد و باز

دفتر زندگی 

با گناه و افسوس عشق 

آتش گرفت

باید زمین را به جهنم بسپارم 

تا زمان و تاریخ و گناه

در هم بسوزند

وقت تنگ است

باید تا بیکران دریا

تسلیم پدر شوم

شاعر : دکتر نسرین سید زوار

Www.fazlollahnekoolalazad.blogfa.com

نوشته شده توسط فضل الله نکولعل آزاد در شنبه ۷ بهمن ۱۳۹۶ |