حسین منزوی
Monzavi hosein.jpg
 

 

           شكوه

 

تلاقی به شکوه مه و معمایی

تراکم همه ­ی رازهای دنیایی

 

به هیچ سلسله­ ی خاکیان نمی­مانی

تو از کدامین، دنیای تازه می­آیی؟

 

عصیر دفتر «حافظ»؟ شراب شیرازی؟

چه هستی آخر؟ کاین گونه گرم و گیرایی؟

 

تو از قبیله­ ی سوزان آتشی شاید

چنین که سرکش و پاک و بلند بالایی

 

مرا به گردش صد قصّه می­برد چشمت

تو کیستی؟ ز پریى های داستان­هایی؟

 

شعاع نوری بر تپه­ های روشن موج

تو دختر فلقیُّ و عروس دریایی

 

نسیم سبزی از جلگه ­های تخدیری

گل سپیدی بر آب­های رویایی

 

فروغ­ باریِ خونِ نظیفِ خورشیدی

شکوهمندیِ روح بزرگ صحرایی

 

تو مثل خنده­ ی گل، مثل خواب پروانه

تو مثل آن­چه که ناگفتنی است، زیبایی

 

چگونه سیر شود چشمم از تماشایت؟

که جاودانه­ ترین لحظه­ ی تماشایی.

 

 

شاعر : حسین منزوی

Www.fazlollahnekoolalazad.blogfa.com

Www.lalazad.blogfa.com

 

نوشته شده توسط فضل الله نکولعل آزاد در چهارشنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۶ |