سخن عشق

 

   از غم دهر دلم

شبی آشوب شد و شوکت بخت پر شوم

آتشی در  دل پرشور انداخت!

غم این دهر پر اندوه و شرور

سینه ام را بگداخت!

روزگار پر غم

می نهد دام سر راه خلق

آن شب از فتنه ی دهر

دل ماتم زده در دام افتاد

و خدا می داند

هر چه آمد به سرم از غم ایام افتاد

آن شب درد انگیز

نا امید از همه جا و همه کس

دلم از ماتم دنیا بگرفت

غصه چون ابر سیاهی بر دل

سایه افکند و دلم حالت باریدن داشت

غم دل در آن شب

بغض شد راه گلو را بگرفت

حلقه زد قطره سرشکی در چشم

تار شد در نظرم جلوه ی گیتی ناگاه!

نفسی سخت برآمد ز دلم

دل غم آلوده شد و سینه پر آه

مرغ شادی ز دل آشفته پرید

بر رخ غم زده ام

اشک اندوه چکید!

لحظه ای چند گذشت و دیدم

قرعه ی شعر به نام سخن حافظ شیراز آمد

گرد از چهره ی دیوان غزل برچیدم

شادی رفته ز قلبم گویی

از در عشق و صفا باز آمد

آن شب از خواجه ی شیراز زدم فالی گفت:

« هرگز از باد خزان در چمن دهر مرنج »

« فکر معقول بفرما گل بی خار کجاست »

از کلامش آن دم

شاد شد چهره ی من

اشک در گوشه ی چشمم خشکید

روح امید به جسم بی جان

پر گشود از سخن گرم و روان حافظ

لفظ شیرین فصیح گرمش

همه زیبا

همه ناب

مست چون ذات شراب

مات و مبهوت شدم از سخن غیبی او

در میان گریه

خنده ای تلخ برآمد بر لب

غم دل رفت از یاد

طرح ماتم همه شد نقش بر آب

عشق در جان و دلم جای گرفت

گریه ها خندیدم

راحت روح شدم از سخن راحی دوست

«کس چو حافظ نگشاد از رخ اندیشه نقاب»

دست میناگر دهر

گوهری افشانده است

گوهری در دل دریای ادب بنهاده است

لغت عشق به هر نام و زبانی زیباست

ای سراپا احساس!

در کلام تو چه شوری بر پاست

« از صدای سخن عشق ندیدم خوش تر »

« یادگاری که در این گنبد دوار بماند »

آفرین بر سخن ناب تو باد  ای حافظ!

رحمت حق به روانت بادا!

عشق در لطف کلامت پیداست

« من چه گویم که ترا نازکی طبع لطیف »

 « تا به حدی است که آهسته دعا نتوان کرد»

فال دیگر زدم و گفت مرا :

« مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید »

« که ز انفاس خوشش بوی کسی می آید »

« از غم هجر مکن ناله و فریاد که دوش »

« زده ام فالی و فریاد رسی می آید »

خنده از گریه برآمد ناگاه !

از سر شوق زدم

بوسه بر لطف کلام حافظ

ای سراسر همه شور و امید !

ای سراپا غوغا !

در غزل های تو فریاد زمان بنهفته است

شعر تو روح امیدست به جسم هر یأس

در کلام تو هنرها خفته است

شعر تو عشق و امید است ، سراسر شور است

روح در کالبد مرده دمد لطف کلام نابت

ای مرید حافظ !

بشنو خواجه چه کلامی گفته است

که در این بیت کلامش چو گلی بنهفته است

بنگر این قطعه ی پر معنا را

تا نکو دریابی

که سخن ساز سرآمد چه هنرها دارد

تا ببینی با چشم ؛

سخن حافظ شیراز چه معنا دارد

« بسته ام در خم گیسوی تو امید دراز »

« آن مبادا که کند دست طلب کوتاهم »

حافظ زمزمه پرداز ما

می توانست بگوید این را :

 

بسته ام در خم گیسوی دراز  تو امید

 لیک از راه هنر در شعرش

با یکی تیر سخن

دو هدف را بگرفت

هم بلندای خم گیسو را عنوان کرد

هم درازی امیدش را گفت

در حقیقت حافظ

در دو موصوف ، صفت را بنهفت

که ( درازی ) صفت امید است

و ( بلندی ) امید

صفت نایب گیسو هم هست

ای مرید سخن خواجه ی حافظ بنگر

سخن نرم تر از برگ گلش

چه لطافت دارد!

سخن نازک او

تا چه اندازه ظرافت دارد

هنر دیگری از خواجه ی شیراز شنو:

« آن چه او ریخت به پیمانه ی  ما نوشیدیم »

« اگر از خمر بهشت است و اگر باده ی مست »

آفرین بر سخن حافظ شیراز که او

از سر لطف و هنرمندی خود ،

چه غلوی کرده است

گفته او باده ی مست 

نه می مستی بخش

طبع حافظ بنگر اوج کلامش را بین

در غزل های لطیف خواجه

پر پرواز کلامش را بین

از کلام استاد

صد هزاران فریاد

صفت باده ی مست

صفت مفعولی است

در نگاهی دیگر

می توان مستی می را صفت فاعلی اش نام نهاد

چون که ماهیت باده مست است

قدرت مستی او بیش تر است

در کلام حافظ

می توان نیم جناسی هم یافت

« آن کس است اهل بشارت که اشارت داند »

« نقد صوفی نه همه صافی بی غش باشد »

« هر که شد محرم دل در حرم یار بماند »

«شهره ی شهر مشو»

«شمع هر جمع مشو»

در کلام حافظ

چه هنرها خفته است!

چه معانی و بیان بنهفته است!

گاه در نظم ، بیانی متناقض دارد

«اگرت سلطنت فقر ببخشند ای دل»

«گفت : افسوس که آن دولت بیدار به خفت»

«از خدا شادی این غم به دعا خواسته ام»

در کلام حافظ

بنگر ایهام تناسب ها را

بنگر شور کلام نابش

چه مراعات نظیری دارد

«ماهم این هفته برون رفت و به چشمم سالی است»

که مراد خواجه معشوق است

مه حافظ مه سال و شب نیست

«کوس ناموس تو بر کنگره ی عرش زنیم»

گاه حافظ لغتی با دو حس آمیخته است

خواجه از جمع دو حس طرح خوشی ریخته است

لفظ شیرین فصیح

که فقط اهل نظر از هنرش

پرده بر می دارد

در دل اهل هنر شوری خاص

حافظ دهر برانگیخته است

همه ی این هنر از حافظ فرهیخته است

خواجه ی حافظ شیرازی عصر

ای سراپا غوغا

رحمت حق به روانت بادا

 شیراز مزار حافظ ۱۳۸۶/۱/۵

فضل الله نكولعل آزاد

www.Lalazad.blogfa.com

نوشته شده توسط فضل الله نکولعل آزاد در سه شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶ |