مادر

 

گویند مرا چو زاد مادر

پستان به دهان گرفتن آموخت

 

شبها بر گاهواره ی من

بیدار نشست و خفتن آموخت

 

دستم بگرفت و پا به پا برد

تا شیوه ی راه رفتن آموخت

 

یک حرف و دو حرف بر زبانم

الفاظ نهاد و گفتن آموخت

 

لبخند نهاد بر لب من

بر غنچه ی گل شکفتن آموخت

 

پس هستی من ز هستی اوست

تا هستم و هست دارمش دوست

 

    شاعر : ايرج ميرزا

Www.lalazad.blogfa.com

Www.fazlollahnekoolalazad.blogfa.com

 

نوشته شده توسط فضل الله نکولعل آزاد در جمعه ۱۴ مهر ۱۳۹۶ |