روزگار آزاردهنده

می‌رسد هر دم مرا از چرخ آزاری جدا
می‌خلد در دیده‌ی من هر نفس خاری جدا

از متاع عاریت بر خود دکانی چیده‌ام
وام خود خواهد ز من هر دم طلبکاری جدا

چون گنهکاری که هر ساعت ازو [از او] عضوی برند
چرخ سنگین‌دل ز من هر دم کند یاری جدا

تا شدم بی‌عشق، می‌لرزم به جان خویشتن
هیچ بیماری نگردد از پرستاری جدا

تکیه بر پیوند جان و تن مکن صائب که چرخ
این چنین پیوندها کرده است بسیاری جدا

 شاعر؛ صائب تبریزی



نوشته شده توسط فضل الله نکولعل آزاد در یکشنبه ۱۲ دی ۱۴۰۰ |