
جام لاله!
هم مستی عشق در پیاله است مرا
هم در سخنم غم است و ناله است مرا
خورشید فلق به عاشقی میگوید:
سرخی شفق چو جام لاله است مرا
شاعر؛ مجید شفق
*
بهگوش ما!
از پشت درِ خانه صدا میآید
گویی که صدای آشنا میآید
آواش به گوش جان ما پیچیدست
یاریست که با هلهلهها میآید
*
عاشق شدن!
در شب گل من، ستارهات را دیدم
چشمان پر از اشارهات را دیدم
دیریست که رفتهای ز پیشم امّا
عاشق شدن دوبارهات را دیدم
*
طلایه!
آیینهی شعر من پر از تصویر است
در هر غزلم نشانهی تدبیر است
گلواژهی شعر من چو آیه گوید
اعجاز خوشش طلایهی اکسیر است
*
زبان عشق!
چشمت بهنظر ستارهی دریاییست
آیینهی روشن شبِ رؤیاییست
با تو به زبان عشق میباید گفت
این گمشده از قبیلهی شیداییست
*
آیینهی شب
آیینهی شب چو سکهای بر آب است
یا حقهی سیمین پر از سیماب است
رخسارهی ماه من در ابر گیسو
در جلوهگری چو هالهی مهتاب است
*
آفتاب نوروزی!
پیوسته تو را بخت نکو روزی باد
کارت همهساله عشرتآموزی باد
همواره به جامت می پیروزی باد
جان و دلت آفتاب نوروزی باد
*
عطرِ سنجد!
از جام دهان تو می ناب خوش است
بوسیدن آن لبان شاداب خوش است
شب تا بهسحر به زیر عطر سنجد
در بستر نقرهای مهتاب خوش است
رباعیها؛ مجید شفق