شکوه عشق!

آسمان چون دیده‌ی تو باز آبی می‌شود
این شب تیره به چشمم ماهتابی می‌شود

با نظر بر چشم‌های آبگون روشنت
هر چه می‌بینم، چو چشمان تو آبی می‌شود

گر نبندی دیدگانت را شبانگاهان به‌ناز 
کهکشان از برق چشمانت شهابی می‌شود

همچو غنچه چهره‌ات از چشم من پوشیده است 
کی تو را چون گل زمان بی‌نقابی می‌شود

طعم ناکامی ز عشقت را چشیدم بارها 
با امیدِ این‌که فصل کامیابی می‌شود

چون پری از دیده پنهانی، نمی‌دانم هنوز
کی تمام این عشق‌ورزی غیابی می‌شود

هرچه می‌جویم، نمی‌یابم تو را، در حیرتم
تا چه خبطی علت این دیریابی می‌شود

حرفی از بوسه نگفته، زود می‌گویی که نه
تا چه این‌سان موجب حاضر‌جوابی می‌شود

چنگ اگر بر تار گیسوی تو بتوانم زدن
بند بندم نغمه‌پرداز و ربابی می‌شود

دوش در خوابم سروش نیک‌بختی مژده داد
که مخور غم زود یارت آفتابی می‌شود

نازنین بر عاشقان خویش کم‌تر کن نگاه
چون نگاهت باعث خانه‌خرابی می‌شود

تا نفس باقی‌‌ست دریابم که عمر مانده را 
زود بی‌تو نوبت پا در رکابی می‌شود
شاعر؛ مجید شفق
Www.fazlollahnekoolalazad.blogfa.com

نوشته شده توسط فضل الله نکولعل آزاد در پنجشنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۰ |