ای آفتاب!

ای آفتاب! پیش تو بی‌تاب می‌شوم
 یک آدمک ز برفم و زود آب می‌شوم 
 
با قطره‌های جاری خود همچو جویبار
راهی به سوی سینه‌ی مرداب می‌شوم

می‌لغزم از درون و به اعماق نیستی
چون بهمن گسیخته‌ پرتاب می‌شوم

بر من ببخش گر نشدم خاک پای تو
بالله کزین مُسامحه توّاب می‌شوم 

اندک شباهتی به تو دارد عروس ماه
بیهوده نیست خیره به مهتاب می‌شوم
 
روزم ز خوف ِروز جدایی به شب رسد
شب هم ز بیم فاجعه بی‌خواب می‌شوم

با این سری که بر سرکار تو می‌نهم
در چشم خلق مایه‌ی اعجاب  می‌شوم

شاید که نوشداروی کاووسی‌ام رسد 
ابرو بکش چو تیغ، که سهراب می‌شوم

تا کیش مِهر دارم و مِهرابه‌‌ات به‌پاست
بر درگه تو باز شرفیاب می‌شوم 
شاعر: محمد پیمان
Www.fazlollahnekoolalazad.blogfa.com

نوشته شده توسط فضل الله نکولعل آزاد در دوشنبه ۸ دی ۱۳۹۹ |