یاس و یاسمنت!

ایا لطیف‌تر و تازه‌تر، ز گل بدنت 
مگر ز باغ اقاقی سرشته‌اند تنت؟ 

تو از کدام بهشت خیال می‌آیی؟ 
که بوی یاس تراود ز پیچک بدنت 

تنت چو خرمن گل‌های نوبهارانست
شمیم نسترن آید ز چاکِ پیرهنت 

چه مستی است که از بوسه‌ات نصیبم شد
مگر شراب تراود ز ساغرِ دهنت؟ 

کنار من بگذر یک زمان کزان بر و دوش
مشام جان شنود عطرِ یاس و یاسمنت 

شبی مگر که کشم هم‌چو جان در آغوشت 
مراست دیده به ره در هوای در زدنت 

تو تازه‌روی‌تر از شبنم سحرگاهی
که آفریده خداوند از برای منت

شبی به کوچه‌ی میعاد یادت آوردم 
پر است کوچه هنوز از هوای آمدنت 

نگاه من ز چمیدن در آن دو دیده‌ی سبز 
نمی‌کنَد دل و بیتوته کرده در چمنت 

شکفته‌تر، تو ز باغ بهارِ طبع منی 
اگر که هست ز شعرم فصیح‌تر سخنت 

لبان من که به رنگ گناه آلودست 
گرفته نقش خطا از لبان بوسه زنت
*
آن جوانی‌ها!

رفت دیگر از کنارم آن جوانی‌ها، دریغ
آن شکوه عشق و شور و شادمانی‌ها، دریغ

غیر دم‌سردی ندیدم از گذشت روزگار 
بعد ایام شباب و کامرانی‌ها، دریغ

دل پر از غم گشت و ناکامی به‌جانم رخنه کرد
شد نصیبم حسرت و بی‌خانمانی‌ها، دریغ

چون درختان بهاری عطر و بویی داشتم 
تا به دست عشق بود آن باغبانی‌ها، دریغ

روزگاری در کنارم نکته‌دانی داشتم
خاطراتی مانده از آن نکته‌دانی‌ها، دریغ

یاد باد آن وعده‌ها و حرف‌های دلنشین 
بر صفای همدلی و همزبانی‌ها، دریغ

سادگی بود و صداقت، مهر بود و دوستی 
سادگی‌هامان چه شد وان مهربانی‌ها، دریغ

عشق بود و شور و شعر و شادخواری و سرود 
شد فراموش آن‌همه با نغمه‌خوانی‌ها، دریغ

سایه‌ساری بود، عشق و نازنینی سایبان 
مانده اکنون بهر من زان سایبانی‌ها دریغ 

بهر ایام جوانی وان توانایی که بود
می‌خورم پیوسته با این ناتوانی‌ها دریغ 

نوجوانی را میان سال‌ها گم کرده‌ام
روزی از آن را نمی‌یابم، جوانی‌ها، دریغ
شاعر: مجید شفق
Www.fazlollahnekoolalazad.blogfa.com

نوشته شده توسط فضل الله نکولعل آزاد در جمعه ۵ دی ۱۳۹۹ |