دلداده
آدم دلداده می فهمد غم يعقوب را
عشق از تو می ستاند روزگار خوب را
پادشاهی ظالم است این عشق و ویران می کند
با سپاهش خانمان عاشق مغلوب را
میخراشد روحم امّا هیچکس آنرا ندید
چون تبرهایی که نشنیدند حرف چوب را
جرم چشمان مرا دل روی دوشش می کِشد
خوب بنگر این مسیح در تَنم مصلوب را
سالها زیر نقاب خنده پنهان کرده ام
التهاب چشمهای تا سحر مرطوب را
حرف هایم را غزل کردم پس از دل بردنت
دل بده گاهی بخوان این حسرت مکتوب را
شاعر کرمانشاه: هاله محمودی
*
شعر و عشق
همانند غزلهایم؛ برایم جاودان بودی
یکی بود و نبودم نه، تمام داستان بودی
من آغوش صدفهایِ بغل وا کرده در ساحل ...
تو مروارید اقیانوس های بیکران بودی
در این دنیا که عاشق هم تجارت می کند با دل
تو تنها آیه ی عشقِ زمین و آسمان بودی
تو آن مضمون زیبای غزلهای منی شاید!
که چندین سال زندانیِ ذهن شاعران بودی
یقین دارم که شعر و عشق باهم زنده اند امّا...
نمیدانم چرا این سالها از من نهان بودی!
شاعر کرمانشاه. هاله محمودی
*
وزن سروده: فاعلاتن. مفاعلن. مفعول
لاله
لاله هامان به پای باورشان
زیر خورشیدِ داغ جان دادند
شیرهای نترس بیشه ی ما
جایشان را به روبهان دادند
خاطرم را عجیب آزرده
آنچه بر روزگار ما امد
سوخت چشم زمین و بعد از آن
وعده هایی از آسمان دادند
توی شهری که غرق در آب است
باغ مرد و پرنده خشکش زد
نعش گلها که بر زمین افتاد
عکس دریا نشانمان دادند
روزگار شکست باورهاست
بین انبوهی از تباهی ها
عابران را یکی یکی کشتند
سارقان را ولی امان دادند
بغض در من غزل شده امشب
پر شدم از سوال بی پاسخ
خسته ام از دروغ و نیرنگ و
قصه ای که به خوردمان دادند
درد یعنی که خنجر بی داد
سربریده زبان شعرم را
خواب دیدم که بعد تدفینم
حکم آزادیِ بیان دادند
شاعر کرمانشاه: هاله محمودی
*
کی مي رسي؟ بدون تو دل وا نمی شود
دردم میان قافیه ها جا نمی شود
هی فکر می کنم بنويسم، نه مصرعی
در شان چشمهای تو پیدا نمی شود
گفتم سکوت پیشه کنم، گریه ام گرفت
بغضِ گلو گرفته که حاشا نمی شود
بیزارم از رقیب که حتی خیالِ من
گاهی درون خلوت تو جا نمیشود
چیزی بگو که حال دلم را عوض کند
اين درد با سکوت مداوا نمی شود
يكباره سر رسيدي و دلخوش شدم ولي
گفتي ببخش اين "من و تو" ما نمي شود
بي فايده ست آب نريزيد روي من
آتش گرفته اين دل و احیا نمی شود
شاعر کرمانشاه: هاله محمودی
لینک کانال_________👇
@halemahmodii
Www.fazlollahnekoolalazad.blogfa.com